سریال خانه کاغذی (Money Heist) را میتوان با تقریب خوبی متر و معیار سینمای مطلوب و همهپسند این سالها دانست. سینما و سریال سازی که ملاکش سرگرم سازی و ایجاد هیجان برای مخاطب است حتی به قیمت نادیده گرفتن برخی ملاحظات جدی فیلمنامهنویسانه و گذر کردن از ماجرای منطق و روابط علی و معلولی. شیوهای از تولیدات مواد تصویری که بیشتر به سوددهی مالی و سوگیریهای سیاسی و اجتماعی میاندیشد تا ارتقا کیفیت دراماتیک سلیقه مخاطب و ماندگاری اثر. گویی ماجرای ماندگاری در جهان مصرفی فعلی چندان محلی از اعراب ندارد و هرچه هست تولید فست فودی محصولات فروش سریع و سراغ گرفتن از تولیدات بعدی است. خانه کاغذی سریالی که بیخود و بیشازحد بزرگ شده و اصولا چندان قرابتی میان کیفیت و شهرتش وجود ندارد.
یکی از اصلیترین ملاکهای پرمخاطب شدن سریال خانه کاغذی، حال و هوای موجود در اجتماع جهانی است. حال و هوایی که نسبت به جریان سرمایهداری به ستوه آمده و طغیان علیه نظم موجود جهانی که بویی از اعتدال و عدالت نبرده را نشانه گرفته است. کافی است به جریانات اجتماعی و اعتراضی جهانی در چند سال اخیر توجه داشته باشیم. جنبشهایی مثل من هم (Me too یا جنبش جان سیاهان مهم است، تا اعتراضات و طغیانهای اجتماعی به محدودیتهای دوران کرونا و حتی پیشتر از آن جریانات اقتصادی حاکم بر اتحادیه اروپا (مشخصا در یونان و اسپانیا) که منجر به ریاضت اقتصادی و افزایش مالیاتها و کاهش خدمات شد. حتی اعتراضاتی که در دل کشورهایی مثل آمریکا و فرانسه به تبعیض اقتصادی و فساد جریان داشته است. فصل مشترک تمام این مولفهها یک اصل است و آن اینکه جریان سرمایهداری حاکم متوجه آتش زیر خاکستر اعتراضات، به فساد و تبعیض شده است. پس باید فکری برای آن بکند.
چه راهی بهتر از اینکه تهدید را به فرصت تبدیل کند و از دل این نیاز همگانی اثری اعتراضی اما کنترل شده خلق کند که هم مخاطب بسیار بهدست آورد و پول بیشتری را حاصل کند و هم سوپاپ اطمینانی باشد برای خشمهای فروخورده تا مخاطب بهواسطه تماشای قهرمانان طغیانگرش اندکی آرام بگیرد. کافی است برای نمونه تغییرات در جنس دوستداشتنی شدن شخصیت جوکر در فیلمهایی مثل شوالیه تاریکی و حتی فیلم جوکر و البته رگههای نگاه چپ و معترضانه فیلم اعتراضی انگل را در نظر بگیریم. سریال خانه کاغذی هم در همین مسیر معنا پیدا میکند. گروهی از تبهکاران دوستداشتنی که با اهدافی انسانی و اعتراضی دست به سرقت از مراکزی که به ظن خودشان باعث فقر و فساد شدهاند میزنند. کار حتی بهجایی میرسد که آنها با تکیه بر موسیقی و سرودی که برمیگزینند در قامت مبارزان چپ تاریخ سیاسی و اجتماعی در میآیند و اقبال عمومی هم مییابند.
نکته حائز اهمیت آن است که در شکلی بیرونی سریال خانه کاغذی اثری پرکشش و پرهیجان و البته چپ و اعتراضی است و در مسیر حرکت این سارقان عدالتجو کمکم اذهان بیدار (سایر شخصیتهای سریال اعم از پلیس و غیره) به خودشان میآیند و جانب پروفسور و یارانش را میگیرند. اما لایه زیرین که اهمیت بیشتری دارد آن است که در قالب جریان سطحی سازی و ارزش زدایی از حرکات اعتراضی و انقلابی سرودها، نقابها، پرچمها و رفتارها و ایدههای اعتراضی و انقلابی به زیر کشیده میشود و در قالب انگیزههای شخصی و در دل روابط عاطفی و عاشقانه بروز پیدا میکند. نتیجه اینکه مخاطب خوشحال است که اعتراض مدنظرش توسط گروهی از قهرمانان انجام شده و خودش مجبور نشده که هزینهای برای اعتراضاتی که در عالم واقع تبعات سنگینی دارد، بپردازد و از سوی دیگر استودیوهای تولید آثار تصویری به منفعت و فروش خوبی رسیدهاند و موفق به سرگرم سازی مخاطب شدهاند. مهمتر از همه، خطر رفتارهای انقلابی و اعتراضی تا حدی فروکش شده است چرا که مولفههای هیجانبرانگیز برای شورش و طغیان در قالبی داستانی تقلیل پیدا کرده و در ناهشیار مخاطب بیاثر شده است. یک تیر و چند نشان.
مصداق این مدعا تلاش برای پول بیشتر حاصل کردن استودیوهاست. تا جایی که بعد از تجربه نسبتا موفق فصل نخست سریال، سرمایهگذاری جدیتری روی این سریال صورت گرفت و سفارش ساخت فصلهای دوم تا پنجم آن ارائه شد. نتیجه این بود که به دلیل کمبود مواد داستانی، نویسندگان این سریال مجبور به تزریق مولفه های بیش از پیش هالیوودی در اثر شدند و بهمرور موقعیتها و چرخشهای آبکی در داستان بخش عمده کار را در برگرفت؛ تا جایی که در فصل پنجم بهوضوح شاهد کممایه شدن سریال و دست به دامن گذشته و خاطرات شدن نویسندگان اثر هستیم. موقعیتهایی در کار وارد شده که بیشتر طعنه به فانتزی و انیمیشن میزند و اصولا با فضای رئالیستی فصل ابتدایی اثر در تضاد کامل است. در واقع هرچه نویسنده بیشتر با خالی بودن دستش برای ادامهدار شدن سریال روبهرو شده، بیشتر دست به دامن نجات تصادفی شخصیتها از مرگ و دستگیری، رخدادهای معجزهآسا برای نجات عملیات و ادامهدار شدن کار، حلوفصل تصادفی و بیمنطق و غیرعقلانی گرههای داستانی شده است.
از دیگر سو هرچه بیشتر خلا مواد داستانی حس شده میزان موقعیتهای زدوخورد و درگیری و انفجار و الخ بیشتر شده است. نتیجه اینکه سریال خانه کاغذی هرچه که پیش میرود بیشتر کاغذی و سطحی میشود و صرفا روی سرعت رخدادها و گرفتن فرصت تعمق و تفکر برای کشف حفرههای بزرگ داستانیاش تمرکز میکند. تلاش کلی بر آن است که قهرمانهای دوستداشتنیاش را تا آخرین لحظه ممکن زنده نگاه دارد، حتی به قیمت نادان فرض کردن مخاطبش. در کنار این همه البته تلاش دارد تا هر طور شده سریال را حتی به قیمت شلوغکاری های تصویری و شلیک و انفجار و جنگ و جدل و عاشقانههای هندی و نخنما شده تا انتهای فصل پنجم بکشاند. ماحصل کار اما سریالی یکبار مصرف است که بعد از فصل یک به سراشیبی سطحی و سطحیتر شدن افتاده و فصل پنجمش تقریبا تیر خلاصی است بر اعتباری که در فصل اول کسب کرده.
با سلام واحترام ولی برخلاف نقد وارده این سریال در مجموع کل فصولش برای من بسیار باورپذیر و طبیعی بود و شاید تنها نقصش پایان بندی ای بود که داشت که اگر از حق نگذریم مشکل پایان بندی مناسب را همه سریال های حتی موفق درفصل اول هم داشته اند. در کل سریال بسیار جذاب و گیرا و همراه کننده ای بود🌹
یک بار از اول نقدی که نوشته ای بخوان
ای خدا چرا اغلب منتقدین ما فکر میکنند اگر برخلاف جریان عمومی بنویسند شاهکار کرده اند؟
این سریال بهترین اثری بود در سالهای اخیردیدم
نقدی تو خالی و مملو از احساسات شخصی که سعی می کند بی سوادی درونی خود را پشت کلمات قلنبه سلنبه پنهان کند. نقدی که حاضر است برای اثبات حرف خودش حقایقی را تحریف کند چه را که به هیچ نوان درک مناسبی از اثر ندارد و این بی سوادی را نشان می دهد.
برو یه خورده تاریخ سینما بخون منتقد.
نقدی تو خالی و مملو از احساسات شخصی که سعی می کند بی سوادی درونی خود را پشت کلمات قلنبه سلنبه پنهان کند. نقدی که حاضر است برای اثبات حرف خودش حقایقی را تحریف کند چه را که به هیچ نوان درک مناسبی از اثر ندارد و این بی سوادی را نشان می دهد.
برو یه خورده تاریخ سینما بخون منتقد.
ممنون از اینکه یک مشت چرت و پرت رو در قالب جملات زیبا بیان کردین،