نقد فیلم خاطره پردازی

اعتیاد به نوستالژی، خماری خاطره

«گذشته به یاد ما نیست، حتی ما رو به‌جا نمیاره، این ماییم که به دنبال گذشته‌ایم» این دیالوگ تک‌خطی عصاره گره اصلی شکل‌گیری داستان در فیلم خاطره پردازی (Reminiscence) با بازی هیو جکمن و ربه کا فرگوسن است.
فیلم خاطره پردازی اثری است مبتنی بر نگاه آخرالزمانی در بستری از گرم شدن کره زمین و بالا آمدن آب اقیانوس‌ها و زیر آب رفتن شهرهای بزرگی مثل میامی و تاکید بر اینکه مفری برای نجات نیست و هرچه هست سراغ گرفتن از گذشته ها، در آغوش کشیدنشان، خلق جهانی توهمی، گردش به عقب و مست خاطرات شدن است؛ که شاید بتواند درد زیستن در جهانی از هم پاشیده را اندکی التیام بخشد، حتی به قیمت بی‌عملی، بی‌خاصیتی، ترس و فروکردن سر در برف.
اما این همه، لایه‌ای بیرونی از فیلم است. اصل ماجرا آنجاست که نمایش وضعیت تراژیک و غیرقابل بازگشت جهان، بعد از گرمایش و ذوب شدن یخ‌های قطبی و به زوال رفتن ارزش‌های اخلاقی جهانی، تحمل شدنی نیست؛ پس به‌سرعت اقدامی کنید، لحظه‌ها را دریابید، قدر داشته‌هاتان را بدانید و از هر آنچه باقی‌مانده و جهان را قابل زیستن می‌کند، مراقبت کنید؛ ورنه در آینده‌ای نه‌چندان دور، تنها داشته شما نوستالژی و خاطره بازی و افسوس گذشته‌ها را خوردن است.
در واقع فیلم خاطره بازی در دو لایه با مخاطب به دیالوگ می‌نشیند، اول در لایه رویی که به‌ظاهر در تکریم زیستن در گذشته و ناامیدی از آینده است و لایه‌ای درونی‌تر که با تصویر کردن نتایج کارهایی که امروزه بشر انجام می‌دهد، به مخاطبش نهیب می‌زند که نتیجه این همه بی‌تفاوتی و منافع لحظه‌ای را دنبال کردن، چیزی جز نابودی نهایی نیست.

هیو جک من در فیلم خاطره پردازی
فیلم خاطره پردازی ادامه‌ای بر جریان فیلمسازی بر مبنای تشکیک در خطی بودن امر زمان است. تکیه اصلی فیلم بر قاعده دراماتیک به مشارکت طلبیدن مخاطب برای کنجکاوی بیشتر در مورد مفهوم ارزش زمان و زندگی در حال، گذشته یا آینده و اراده شیرجه به سمت خاطرات، یا گذر کردن از آنها و حرکت به سمت آینده است.

فیلم خاطره پردازی همان‌گونه که از نامش هویداست، در مورد کلنجار رفتن با خاطرات است. در این میان گره‌های اصلی ماجرا اطراف آن می‌گذرد که کدام خاطره برای بازآفرینی جذاب است و کدام نیست؟ پس در این مرحله گزینشی برخورد کردن با خاطرات امری برجسته و یکی از ستون‌های شکل‌گیری درام در این فیلم است. مثل داستانی که هر جا دلمان خواست برایش پایان در نظر بگیریم نه در جایی که واقعا پایان آن داستان است.
سوال دیگر این است که سراغ گرفتن از خاطرات گذشته امری تخدیری است و هدفش فرار از وضعیت تحمل ناپذیر فعلی است، یا تلاشی است برای جبران قدردانی‌های نکرده از موقعیت‌هایی که بودند و حالا از دست رفته‌اند؟ سوال مهم دیگر این است که آیا توقف کردن و زیستن در جهانی خیالی در نقطه‌ای مطلوب از میانه یک خاطره، امری سالم تلقی می‌شود یا گذر کردن از خاطرات و گزینشی برخورد نکردن با آنها و جرات روبه‌رو شدن، درک کردن، هضم کردن و سپس ادامه دادن است که امری اصیل است؟ یکی از دیالوگ‌های تکرارشونده در فیلم میان نیک (با بازی هیو جکمن) و می (با بازی ربه کا فرگوسن) رقم می‌خورد با این مضمون که می از نیک می‌خواهد یک داستان با پایان خوش تعریف کند؛ (شاید امیدی پیش رو قرار بگیرد) و نیک”می‌گوید: «پایان خوش اصلا وجود نداره، مخصوصا اگر داستان شیرین باشد»، می”می‌گوید: «پس یک داستان شیرین تعریف کن ولی تا جایی تعریف کن که اتفاق‌های خوب در آن می‌افتد(حتی اگر پایانش خوش نیست)». این تک دیالوگ، مکمل دیالوگ ابتدایی فیلم است که تاکید بر اعتیاد ما به دویدن در پی گذشته و نوستالژی دارد.

هیو جک من در فیلم خاطره پردازی

در واقع ماجرای تعریف کردن یک داستان تا جایی که دوست داریم و توقف کردن در همان نقطه، اساس شکل‌گیری درام در فیلم خاطره پردازی و تعیین تصمیم و سرنوشت نیک و می را شکل می‌دهد. گویا به شکلی ذهنی بناست پایان داستان را خودمان رقم بزنیم و داستان خودمان را داشته باشیم و به واقعیتی که پایان واقعی را شکل می‌دهد، توجهی نکنیم؛ مصداق سر زیر برف کردن. این دیالوگ پایانی فیلم، مصداق همین برداشت است که، یک جایی تو زندگی ما پایان قصه مون رو انتخاب کردیم، اون رفت به گذشته و من آینده رو انتخاب کردم، دوست دارم این‌طوری فکر کنم که تصمیم هرکدوممون برای خودمون درست‌ترین بود.
فیلم اما از منظر تحلیل‌های روانکاوانه قابلیت تفسیر و تحلیل بسیار دارد، چرا که این سوال که گذشته، حال یا آینده کدام مرغوب‌تر است، سوال هوشیار و ناهوشیار همه آدمیزادگان است و بساط فعال نگاه داشتن مکانیزم‌های دفاعی متنوع و ملون برای پرهیز از مواجهه ترسناک با واقعیت را در روان انسان گرم نگه‌داشته است.
تک تک شخصیت‌ها و موقعیت‌ها در این فیلم قابل تحلیل است؛ از اعتیاد به الکل، کار و دوری از فرزند علی‌رغم علاقه شدید قلبی به او در شخصیت امیلی، دست‌وپا زدن برای ثابت نگاه‌داشتن یک نقطه روشن و عاشقانه در زندگی به قیمت معلق شدن در فضای خاطره‌ها و غافل شدن از حال توسط نیک و البته کارکرد تغییر بخش و تحول‌آفرین عشق در می و … همگی رگه‌هایی را تداعی می‌کنند که در زندگی تک‌تک ما انسان‌های امروزی قابل ردگیری است.

فیلم خاطره پردازی در ظاهر به‌واسطه بازیگوشی که با نظم خطی زمان و غور کردن در دنیای نوستالژی و خاطره بازی می‌کند، تداعی‌کننده فضای فیلم تلقین (Inception) ساخته کریستوفر نولان است، اما باید تاکید کرد که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. درست است که پوسته بیرونی اثر تداعی‌کننده آثار نولان است، اما نه در بخش پرداخت مضامین و ایده‌پردازی و نگارش فیلمنامه و شخصیت و موقعیت‌ها و نه در بخش کارگردانی توان نزدیک شدن به کار نابغه‌ای مثل کرستوفر نولان را ندارد؛ با این همه اما تجربه قابل تاملی است تماشای این فیلم چرا که دست روی نقاط و نکات مهمی گذاشته که تمرکز و مکث روی آن‌ها برای بشر امروزی به‌شدت ضروری است ورنه کار جهان سرآید.

فیلم خاطره پردازی

همه چیز درباره فیلم خاطره پردازی (Reminiscence) + نقد و بررسی

فیلم‌های کمپانی برادران وارنر در سال ۲۰۲۱ در سینما‌ها و شبکه‌ اچ‌بی‌او منتشر می‌شوند

 

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

2 نظر
  1. شاهین شرافتی می‌نویسد

    تحلیل درست و حسابی بود 👌

  2. مهدی می‌نویسد

    همه نقد و تحلیلت درباره فیلم درست بود تا اونجایی که با اثر نولان مقایسه کردی فیلمو
    خداوکیلی نرو اونجور جاها
    نولانم آثار ضعیف داره ولی صعیفترین اثرشم خیلی بهتر و پخته تر این فیلمه با اینکه فیلم سرگرم کننده ای بود

fosil