بری جنکینز در این مصاحبه به هزینه فیلمسازی اشاره میکند و حتی درباره پلتفرمهای استریم فیلم و سریال مانند نتفلیکس صحبت میکند.
برای پروژههای آیندهی ما در زمینه فیلمهای سینمایی، کارگردان با تغییراتی که انقلاب شبکههای پخش آنلاین به وجود آوردهاند، دستوپنجه نرم میکند. زمانی که برای پروژهام در مورد آیندهی فیلمهایی سینمایی، با بری جنکینز، کارگردان برنده جایزهی اسکار فیلمهای «مهتاب» و «اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند» صحبت کردم، متوجه شدم که او مسحور تغییراتی شده است که در هالیوود رخ میدهند. جنکینز به من گفت «کاری که نتفلیکس دارد میکند خیلی افراطی است.» او امیدوار است که فرمت جدید به کارگردانان جدید میدان بدهد، مخصوصا اگر هزینه فیلمسازی هم قابل کاهش باشد: «ما در حال صحبت در مورد سالن سینما و پردهی نمایش و پخش هستیم، اما اگر برای پر کردن این صفحههای نمایش هیچ داستان جالبی وجود نداشته باشد این صحبت کاملا بیهوده است، چه فیلم مدنظر با بودجهی زیاد ساخته شود چه با بودجهی کم.» گزیدهای از گفتگوی ما را میتوانید در ادامه مطلب مطالعه کنید.
در ۱۰ سال گذشته، نحوهی فیلم تماشا کردن شما تغییر خاصی داشته است؟
بعضی از فیلمهایی که میخواهم تماشا کنم را تنها از طریق سرویسهای پخش آنلاین میتوانم تماشا کنم که هم خوب است، هم بد.
مزایا و معایب چنین توسعهای چیست؟

معایب این اتفاق این است که رسانهای که در آن مشغول کار هستیم بهگونهای طراحیشده است که در فضاهای خیلی بزرگ در تجربهای مشترک دیده شود. مانند بخش عمدهای از فرهنگ فعلی. مردم ترجیح میدهند بهجای اینکه در جمع از چیزی استفاده کنند، در تنهایی این کار را انجام دهند. همانگونه که شبکههای اجتماعی تجربه بودن در جامعه را شبیهسازی میکنند، به نظرم نحوه تماشای فعلی فیلمها، چه روی تلویزیون، چه روی لپتاپ چه روی گوشی، شبیهسازی اصل این رسانه است. این موضوع تلخ و شیرینی است.
پنج سال پیش، شما نمیتوانستید بهراحتی به سراغ لپتاپ خود بروید و فیلمهای کلیر دنیس را پیدا کنید. اما اکنون بهراحتی میتوانید این کار را بکنید که خیلی فوقالعاده و برای دنیا بهتر است. اما این اتفاق بهایی هم دارد.
شما با نسل جوانی از طرفداران فیلم در توییتر در ارتباط هستید. به نظر شما چه چیزی در مورد نحوهی فیلم تماشا کردن آنها شوکه کننده است؟
آنها اهمیتی نمیدهند که کجا چیزی را تماشا کنند. فقط میخواهند تماشا کنند. به نظر من مسئله کلیدی این است که مسئله اقتصادی ساخت این چیزها هم به همین شیوه تغییر نکرده است.
چنین واکنشی باعث شده است که به نحوه تماشا شدن فیلمهای خود، کمتر اهمیت بدهید؟
نه که کمتر اهمیت بدهم، چارهای جز قبول کردن این مسئله ندارم. باید بازمان پیشرفت کنید. گرچه من همیشه سعی میکنم فیلم را بهگونهای بسازم که انگار قرار است روی بزرگترین صفحه با بیشترین صدای ممکن در برابر جمعیت زیادی به نمایش درآید. اصل خود من از چنین جوی است.
زیبایی ماجرا در این است که این افراد برای تماشای فیلم مجبور نیستند حتما در نیویورک، لسآنجلس، شیکاگو، میامی یا واشنگتن باشند، آنها میتوانند از هرجایی به تماشای فیلم بنشینند. به یاد دارم که بعد از فیلم «مهتاب» به شهری کوچک در مکزیک رفتم و دیویدیهای قاچاق این فیلم را در آنجا دیدم و بهشدت شوکه شدم. چراکه کیفیت این دیویدیهای قاچاق بهشدت بالا بود.
آن را خریدید؟
آن را خریدم. ولی بعدا کسی به من گفت که علت وجود دیویدی این فیلم در آنجا این است که آن منطقه دارای بیشترین تمرکز نوجوانان در تمام مکزیک است. به خاطر همین مسئله، کسی که به آنجا دیویدی میبرد، «مهتاب» را به آنجا برده بود. این اتفاق به نحوی دیدگاه من را تغییر داد. آیا آن محصول یک پرینت ۳۵ میلیمتری بود؟ نه، اما آماده تماشا با کیفیت خوب بود.
به یاد دارم زمانی که فیلم «جعبه پرنده» عرضه شد، در توییتر غوغای زیادی به پا کرد و مردم مرتب میپرسیدند «تراوانته رودز» از کجا پیدایش شده بود. او بهتازگی در فیلم شما که برنده جایزه بهترین فیلم شده بود، ایفای نقش کرده بود؛ اما زمانی که به همان افراد گفته شد فیلم «مهتاب» را تماشا کنند در پاسخ گفتند «روی نتفلیکس هست؟»
من هم شاهد این موضوع در توییتر بودم. تغییر بزرگی در راه است، اما مشکل این است که هزینه فیلمسازی مانند همیشه زیاد است. در صنعت فیلمسازی یک نسخه تولید انبوه تیشرت ارزان نداریم. ساخت هر فیلم مانند تولید یک تیشرت گرانقیمت مارک کلوین کلاین است. تولید چنین هنری، چنین هزینهای دارد! شما میتوانید با ۵۰۰۰ دلار آلبومی با کیفیت آلبوم «بلوند» فرانک اوشن درست کنید؛ اما برای ساخت یک فیلم، پول خیلی زیادی خرج میشود. من راهی برای کم کردن این هزینهها بلد نیستم و دقیقا به خاطر همین مسئله بین پخش سینمایی و پخش دیجیتال اینقدر تنش وجود دارد. دیویدی و ویاچاس به مدت ۲۵ سال جریان درآمد عمدهای بودند. باید متوجه شویم که چه چیزی میتواند نسخهای دیگری از این جریان درآمد باشد و چگونه میتوان آن را به چیزی مانند «زاما» لوکرسیا مارتل اطلاق کرد، به گونهای که یک نسخه آمریکایی از چنین فیلمی بتواند انتظار داشته باشد که هزینههایش پوشش داده شود.
فکر میکنید تا ۱۰ سال دیگر، سالنهای سینمایی مخصوص فیلمی مانند «زاما» وجود خواهد داشت؟

من برای دیدن فیلم به چند تا از سینماهای لسآنجلس میروم و همیشه شاهد هستم که این سینماها پر از مخاطب هستند. این افراد چه کسانی هستند؟ همیشه افرادی هستند که تجربه سینما را در اولویت قرار میدهند و آن را به چشم یک هنر زیبا میبینند و وظیفه خود میدانند که سینماها را باز نگهدارند. آیا به این تعداد سینما خواهیم داشت؟ مطمئن نیستم، اما خوشبین هستم و فکر میکنم خواهیم داشت. آنجلیکا هم قرار است همیشه سرپا باشد، نه؟
شاید! معلوم نیست! همیشه فکر میکنیم که ساختمانها تا ابد پایدار هستند ولی هرگز اینطور نبوده است.
اما از طرفی میبینید که چیزی مانند متروگراف ظاهر میشود. یا حتی شرکتی مانند آرکلایت. ببینید، من خیلی وارد جزئیات برنامه تجاری آرکلایت، سرمایهگذاری یا موارد مشابه دیگر این شرکت نشدهام. فقط میدانم که چند ماه قبل برای تماشای فیلم «سوختن» به آنجا رفتم و درست قبل از آن تصمیم گرفتم که میخواهم فیلم «مرز» را ببینم. بلیت خریدم و انتظار داشتم در یک سالن سینمای خیلی کوچک باشم، اما فیلم روی صفحهنمایش عظیمی به نمایش در آمد و صدا هم فوقالعاده بود. پس به نظرم شرکتهایی مانند آرکلایت یا لامل که تجربه سینمایی را در اولویت قرار میدهند، همیشه وجود خواهند داشت.
چه چیز این تغییرات مداوم در صنعت سینما شما را هیجانزده میکند؟
کاری که نتفلیکس میکند، خیلی افراطی است. روش آنها با هیچکدام از روشهای سنتی ساخت و پخش فیلم مطابقت ندارد. البته به نظرم درنهایت این موضوع خوبی است. به نظر من قرار است فیلمسازان جوانتر و متنوعتری وارد میدان شوند و داستانهایی را روایت کنند که تاکنون ندیدهایم. باید اینگونه باشد. ما در مورد سینما، صفحهنمایش و پخش صحبت میکنیم؛ اما اگر داستان جالبی برای پر کردن این صفحههای نمایش وجود نداشته باشد، این گفتگو بیهوده است.
به نظر شما داریم به سمتی میرویم که پخش سینمایی دیگر یکی از شرایط حضور فیلمها در اسکار نباشد؟
عجب سوالی! به نظرم باید برای محافظت از این سنتها راهی پیدا کنیم. بنابراین به نظرم پخش در سینما همیشه یکی از شرایط تایید صلاحیت برای جوایز اسکار باقی میماند. واقعا به این مسئله باور دارم. به نظرم بخشی از این ماجرا قرار است تضمین کند که همیشه با تماشای فیلمها در سینما، در یک تجربه عمومی با دیگران شریک میشویم.
ما میتوانیم فیلمهای سینمایی را در صفحههای بزرگ با شرایط عالی ببینیم اما بسیاری از کسانی که احتمال رفتن به سینما را دارند در جاهایی زندگی میکنند که دسترسی محدودی به سینما دارند.
پس بگذارید من از شما یک سوال بپرسم، به نظر شما این دلیل اجرای طرح روز و تاریخ (پخش فیلمها در سینماها و شبکههای پخش خانگی در یک روز) است؟ این موضوع جالبی است، زیرا تمام شکلهای دیگر هنر هم با سرعت بیشتری در حال حرکت هستند. بهعنوان مثال اهالی موسیقی میکستیپهایی را بهصورت رایگان عرضه میکنند، اصلا میتوانید تصور کنید که فیلمسازان میسکتیپی از فیلم را بهصورت رایگان عرضه کنند؟
هیرو مورای و دونالد گلاور هم درمورد «جزیره گاوا» کار مشابهی کردند که با غافلگیری عرضه شد و در ابتدا روی آمازون به صورت رایگان قرار گرفت. البته مدت زمان معمول فیلمهای دیگر را نداشت.

درست است. اما هنوز راهکاری عملی برای انجام چنین کاری درحوزه خود را پیدا نکردیم و به همین دلیل، به اندازه موسیقی در بیان خود تنوع نداریم. در موسیقی همیشه میبینید که سر و کله یک هنرمند پیدا میشود که میگوید «من کنجکاو بودم، برای همین این را ساختم.»
اجازه بدهید از شما یک سوال بپرسم. برمیگردم به «جعبه پرنده»، چون دنیایی وجود دارد که در آن «مهتاب» در سینماها عرضه نمیشود یا برنده اسکار نمیشود. فرض کنیم که به عنوان مثال این فیلم به جشنوارههایی مانند تلیوراید و تورنتو میرود و سپس روی یک نوع پلتفرم پخش میشود. به نظر شما این دنیایی است که در آن همان تعداد بیننده یا حتی تعداد بیشتری این فیلم را تجربه میکنند، یا بهترین مسیر برای این فیلم همان مسیر سینمایی سنتی بود؟ به عنوان مثال تروانته بخشی از چیزی بود که یکی از پر سر و صداترین لحظههای فرهنگ عامه بود، با این وجود مردم باز هم او را نمیشناختند.
یکی از استدلالهایی که پلتفرمهای پخش آنلاین مطرح میکنند این است که آنها قادر هستند به کسانی دسترسی پیدا کنند که فیلمهای خاصی را نمیبینند یا حتی اصلا در مورد آن فیلمها چیزی نمیدانند.
بله، ما در دوران گذار هستیم. به این گفتگو فکر خواهم کرد چون سعی دارم پاسخ درست را پیدا کنم و در این مقطع واضح است که این پاسخ را در اختیار ندارم. در همین حین سه بار نظر خود را عوض کردم! ولی بگذارید ماجرایی را برای شما تعریف کنم. عاشق این ماجرا میشوید.
برای اکران فیلم «اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند» به واشنگتن و موزه ملی تاریخ و فرهنگ آفریقایی آمریکاییها رفته بودیم که ناگهان جایی آتش گرفت. ازقضا مجبور شدیم به آنطرف خیابان و به موزه هوا و فضا برویم که پخش آیمکس دارد. وقتی در آن صفحهنمایش فوقالعاده بزرگ میدیدم «رجینا کینگ»، بهعنوان یک مادر سیاهپوست تلاش میکند خانواده خود را نجات دهد، آنهم در موزه هوا و فضا که وقتی در آن قدیم میزنید تنها آثاری از به فضا رفتن مردان سفیدپوست میبینید، با خود گفتم «وقتی مردم در صندلی سینما مینشستند و فکر میکردند یک قطار مستقیم دارد بهطرف آنها میآید، حتما اینجوری بوده است.» نمیتوانم این حس را با صفحهنمایش تخت و کوچکم در خانه داشته باشم، پس باید به جوابی برسم.
منبع: NYTimes