فیلم «تالی» به زندگی زنی میانسال میپردازد که دو فرزند دارد و در انتظار تولد سومین فرزندش به سر میبرد.
وقتی همه افراد خانواده از صبح تا ظهر بیرون بودهاید و خستهوکوفته به خانه بازمیگردید، کسی که انگار نباید خسته باشد و باید به تهیه ناهار برای خانواده فکر کند «مادر» است! وقتی نمک و فلفل سر سفره نیست، کسی که از پای سفره برمیخیزد تا نمک و فلفل بیاورد، «مادر» است! کسی که دیرتر از همه پای سفرۀ غذا مینشیند «مادر» است! البته که نباید اینطور باشد، ولی متأسفانه در بسیاری از خانهها همین است که هست! یعنی مادر در زندگی ما، به فردی تبدیل شده است که به اسم فداکاری و مهر مادری و القاب خوشآبورنگ اینچنینی، قربانی خودخواهی و بیمعرفتی افراد دیگر خانواده میشود؛ انگار مادر، یک مسیح است که هرروز در خانهها مصلوب میشود و ما این را نماد ازخودگذشتگی او میدانیم. انگار به خودمان قبولاندهایم که همین است و جز این نیست. مادر چون مادر شده است پس باید لقمه را از دهان خودش بگیرد و بگذارد در دهان دیگران تا دولپی بخورند! انگارنهانگار که او هم یک آدم است و نیازهای روحی و روانی و آرزوهایی دارد. انگارنهانگار که او هم حق زندگی کردن دارد. زندگی او را خلاصه کردهایم در اینکه کاری کند تا ما بهتر زندگی کنیم. تبدیل شدهایم به بردهدارانی که مادرانمان را قربانی رشد خود میکنیم. این روند ادامه دارد تا وقتیکه مادر فوت کند؛ آنوقت است که مینشینیم و اشک میریزیم و غصه میخوریم که «مادر بیچارهام همیشه دلش میخواست فلان کند و بهمان باشد»، «مادر بیچارهام حسرتبهدل ماند»، «چقدر مظلوم بود»، «کاش زنده بود و برایش فلان میکردم و بهمان!»؛ خب اگر راست میگویی همین الان تا زنده است به داد او برس. نیاز هم نیست کاری برای او بکنی؛ فقط کافی است خیلی از کارهایت را خودت بکنی و باری که روی دوش اوست را کمتر کنی!
نقد فیلم رهایش کن | یک اقتباس جذاب با پایانبندی غافلگیرکننده!
هشدار: خطر افشای داستان
دیابلو کودی (Diablo Cody) بهعنوان نویسنده و جیسون ریتمن (Jason Reitman) در مقام کارگردان توانستهاند جملات بالا را با هنرمندی تمام، در قالب فیلم تالی (Tully) به نمایش بگذارند. فیلمی متفاوت با بازی درخشان و بهیادماندنی شارلیز ترون (Charlize Theron) در نقش مارلو و مکنزی دیویس (Mackenzie Davis) در نقش تالی. فیلم تالی پس از «جونو (Juno)» و «بزرگسال جوان (Young Adult)» نتیجه سومین همکاری این دو نفر است؛ تالی هم مانند دو فیلم قبلی، به اثری ماندگار تبدیل شده است و بهنوعی ادامه روایتگر قصه شخصیتهای همان فیلمهاست که حالا پیرتر و در قالب یک مادر خانهدار ظاهر شدهاند.

فیلم به زندگی زنی میانسال میپردازد که دو فرزند دارد و در انتظار تولد سومین فرزندش به سر میبرد؛ فرزند ناخواستهای که شرایط زندگی را برای مارلو سختتر ازآنچه هست خواهد کرد. مخصوصاً که او در تربیت فرزندان و امور خانهداری دست تنهاست و شوهرش هیچ کمکی به او نمیکند. شوهری که مدام در مأموریت است یا اگر خانه باشد، مشغول بازی ویدیویی است! فرزندانش نیز یکی در آستانه سن بلوغ و دیگری با اختلالات روحی و روانی دستوپنجه نرم میکنند. همهچیز دستبهدست هم دادهاند تا مارلو، سیر نزولی در زندگی را با شیب و سرعت هرچه بیشتر طی کند. این را بگذارید کنار زندگی مجلل و آرام برادرش که علیرغم داشتن سه فرزند، با داشتن پرستار بچه و امکانات رفاهی دیگر، آینۀ دقی برای مارلو است. غرور مارلو اجازه نمیدهد که پیشنهاد برادرش یا بهتر بگویم هدیه برادرش را بپذیرد؛ او به آنها پیشنهاد یک پرستار بچه میدهد که تمامی مخارجش را متقبل شده است. بعد از زایمان، روند تخریب شرایط آنقدر پیش میرود که بالاخره مارلو تسلیم میشود و پرستار بچه را میپذیرد. اینجاست که «تالی» وارد زندگی مارلو و همسرش میشود.
تالی، به معنای واقعی کلمه یک ناجی است. یک فرشتهی نجات. بهتر بگویم، یک غول چراغ جادو! آنقدر خوب و باورنکردنی همهچیز را سروسامان میدهد که تا حدودی غیرقابلباور است. انگار مری پاپینز (Mary Poppins) در عصر حاضر بازسازیشده باشد ولی بهتر و کارآمدتر. تالی فقط یک پرستار بچه نیست؛ یک آچارفرانسه مادی و معنوی است. تبدیل میشود به نقطهی عطف زندگی مارلو و به او فرصت میدهد تا خودش را بازیابد. به او این فرصت و توان و جرأت را میدهد تا به سراغ تمام کارهایی که حسرت انجام آنها را داشت برود؛ کارهایی که به خاطر مادر بودن، قیدشان را زده بود و باور نداشت که هیچگاه بتواند به آنها فکر کند چه برسد که بخواهد آنها را عملی کند. نهتنها خودش، که حتی اطرافیانش دیگر امیدی به اینکه او بتواند خودش را اصلاح و بازیابی کند نداشتند؛ آنجا که دختر کوچکش با دیدن بدن چاق و از فرمافتاده مادرش تعجب میکند.
فیلم در حد بیان دغدغهها و حسرتهای یک مادر و یا یک زن خانهدار نمانده است؛ با نگاهی نمادین به یکی از ملموسترین شخصیتهایی که در زندگی همه ما حاضر است (یعنی مادر) سعی دارد حرف و پیام خود را بیان کند. پیامی که خلاصه میشود در «ترس از پیر شدن» و «از دست دادن فرصتها»؛ این موضوع، مسأله هرکسی با هر جنسیت و تفکری میتواند باشد. ولی وقتی سوژه و شخصیت فیلم یک مادر است، جدا از اینکه با او همذاتپنداری میکنیم حتی خود را بانی و باعث اتفاقی که برایش افتاده است هم میدانیم؛ یعنی فیلم دادگاهی برپا کرده است که مخاطب در آن هم متهم است و هم قربانی و شاکی. این ویژگی است که باعث میشود فیلم «تالی» متفاوت از نمونههای دیگر شود و به اثری تبدیل شود که حرفی برای گفتن دارد. به این امتیازات، پایانبندی جسورانه و جذاب فیلم را هم اضافه کنید؛ هرچند برای بسیاری، پایان فیلم با توجه به زمینهچینیهایی که از اواسط فیلم و بعد از ورود تالی انجام میشود تا حدی قابل حدس زدن بود ولی پیامی که این نتیجهگیری به پیامهای دیگر اضافه میکند بر ارزش فیلم میافزاید. فیلم حتی بعد از لو رفتن پایان فیلم، تماشاییتر میشود تا حدی که بسیاری از مخاطبان، آن را یکبار دیگر تماشا میکنند؛ ولی این بار با علم به اینکه چه شد که این شد!

پایان فیلم و اینکه تالی در اصل همان مارلو است، کمی شبیه به پایان فیلم «باشگاه مشتزنی»است و حتی ممکن است توی ذوق بزند ولی وقتی به این نکته توجه شود که پایان فیلم فقط یک جزء کوچک از کل فیلم است و پیام فیلم، چیزی است که بیشتر در طول فیلم منتقل میشود تا در پایانش، این پایانبندی خیلی آزاردهنده نیست. چهبسا پیامی که منتقل میکند پیام مهمی است و کارکردی متفاوت از فیلم «باشگاه مشتزنی» دارد؛ اینکه اگر به داد قربانیان اینچنینی نرسیم، تلاش آنها برای کمک به خودشان باعث بیشتر قربانی شدنشان میشود. شبیه کسی که در باتلاقی گرفتار شده و هرچه دستوپا میزند بیشتر فرو میرود.
بازی درخشان و فراموشنشدنی «شارلیز ترون» (Charlize Theron) در نقش «مارلو» که برای بازی در این فیلم، وزن خود را اضافه کرده است در کنار آثار دیگر این بازیگر توانمند، یکی از فراموشنشدنیترین هنرنماییهای اوست که لذت تماشای این فیلم را دوچندان میکند.
یکبار دیگر پاراگراف اول این یادداشت را مرور کنید و بعد به سراغ مارلوهای زندگی خود بروید و برای آنها، تالی شوید! اگر فیلم فقط توانسته باشد کاری کند که از این به بعد بدون منت و غر زدن به مادر، همسر، دوست و … خود کمک کنید، کار خود را کرده است.