به تعویق انداختن مجدد اکران قسمت جدید مجموعه فیلم های جیمز باند با نام زمانی برای مردن نیست (No Time To Die) احتمالا یک تکنیک بازاریابی است و فقط میتواند انتظارات را بالاتر ببرد. ما هم داریم وقت میکُشیم و باهم بحث میکنیم که کدام قسمت مامور ۰۰۷ بهترین است و از بین ۲۴ فیلم جیمز باند کدامیک بالاتر از دیگری قرار میگیرد.
اگر منصفانه نگاه کنیم، در هر قسمت از مجموعه فیلم های جیمز باند، نقاط قوت بهوضوح قابل تشخیص هستند. قانون کلیایوجود دارد این است که آنها با ورود یک بازیگر جدید، بسیار قوی شروع میکنند؛ سپس به تدریج با تقلیدی مسخره از خودشان تنزل یافته و آنگاه زمان برای جایگزینی بازیگر جدید فرا میرسد.
در فیلیموشات، همه فیلم های جیمز باند را بررسی و آنها را باهم مقایسه کردهایم؛ نتیجه، احتمالا طرفداران قسمتهای مختلف را عصبانی خواهد کرد.
بهترین فیلم های اکشن تاریخ سینما
۲۴- روز دیگری بمیر (Die Another Day) محصول ۲۰۰۲
خب، از کجا شروع کنیم؟ از ماشین نامریی؟ آن قسمتهای گشتوگذار روی کوههای یخ در انتهای فیلم؟ خانم مدونای خواننده بهعنوان مربی شمشیربازی؟ (البته ترانه فیلم خوب است.) درگیری با رز پایک که تبدیل به یک بکشبکش پرسروصدا میشود؟ با این روشهای نامعقول برای فیلمسازی، مسائل آنقدر اشتباه پیش میروند که شاید به این فکر کنید که آنها موقع ساخت فیلم چه مخدری مصرف کردهاند؟ اما بههرحال صحنه خروج هالی بری از دریا در کوبا زیباست. روز دیگری بمیر در انتهای لیست بهترین فیلم های جیمز باند قرار میگیرد.

۲۳- اسپکتر (Spectre) محصول ۲۰۱۵
بدون تردید افتتاحیه روز مرگبار معرکهای حیرتانگیز است، اما اسپکتر تمام این ظرفیت را هدر میدهد و در عملکرد بلوفلد در داستان افتضاح به بار میآورد. ذرهای لذت و لحظه خندهدار با کریگ به وجود نمیآورد. در کنار کریستوف والتز، بازیهای بیرمق فیلم را به رخ بیننده میکشاند، در صحنههای تعقیب و گریز ماشینهایش هیچ دلهرهای وجود ندارد و نقطه اوج فیلم به شکل منحصربهفردی راضیکننده نیست. ۱۶۰ دقیقه فیلم، شاید ۱۰ دقیقه آن خوب باشد.

۲۲- مونریکر (Moonraker) محصول ۱۹۷۹
به طور قطع بدترین فیلم راجر مور همین است، چرا که صحنههای اغراقشده مصنوعی آن به شکل توهینآمیزی زیادند؛ علیرغم داشتن یک میشل لونسدیل سرگرمکننده و صحنه چتربازی عالی پیش از حلوفصل نهایی، که نقاط مثبت فیلم هستند. سخت است که ببینیم چگونه تعقیبوگریزهای قایق و سرقت شاتل فضایی، میتوانستند به شکل خوبی در کنار هم قرار بگیرند و البته این اتفاق در این فیلم نمیافتد.
۲۱- فردا هرگز نمیمیرد (Tomorrow Never Dies) محصول ۱۹۹۷
این فیلم زیادی روان است و اگر بخواهیم صادق باشیم، سرد و بیروح. همین که بهترین قسمت آن، فرار بیامدبلیو از پارکینگ بتونی با استفاده از کنترل از راه دور است، خود نشان میدهد با چه فیلمی سروکار داریم. میشل یئو حضور مطمئنی دارد در حالی که جاناتان پرایس بهعنوان یک سرمایهدار ضعیف که حقوق رسانهها را میبلعد، کمتر میدرخشد. وسایل موجود در قایق سری او بسیار کثیف و تهوعآور به نظر میرسند. هیچکس از این اوضاع ناجور دفاع نمیکند.

۲۰- مردی با اسلحه طلایی (The Man with the Golden Gun) محصول ۱۹۷۴
مناقشه نهایی در تالار آینهای؟ هیچکس این را نمیخواهد! کریستوفر لی، که نسبت به راجر مور ارجحیت دارد، لیاقتش بیشتر از این بود که در شرایطی گیر بیفتد، که مانند فیلم باند به جزیره خیالی میرود، پایان مییابد و با بازی خاص اروه ویلشز کامل میشود.
۱۹- دنیا کافی نیست (The World is Not Enough) محصول ۱۹۹۹
دنیس ریچاردز نقطه ضعف این فیلن است. این فیلم شبیه یک شوخی تاسفبار است و کارگردان هیچ ایدهای ندارد برای اینکه با رابی کالتران که در بین انفجارهای سی جی دستوپا میزند، چه کار کند. وقتی سوفی مارسو وارد بازی میشود، پرجنبوجوش و زنده به نظر میرسد، همچون یک دشمن بازیگوش که انگیزههایش واقعا غیرقابل پیشبینی است.
۱۸- مجوز قتل (Licence to Kill) محصول ۱۹۸۹
جنبه زننده و ناخوشایند این فیلم، میتواند برای بیننده مضطربکننده هم باشد و این اصلا مناسب استعدادهای تیموتی دالتون نبود که او را در نقش جیمز باند اینقدر عبوس و بدخلق نشان دهند. اما جان گلن هنوز هم برخی از شیرینکاریهای بدلکارانهاش را انجام میدهد؛ برای مثال، صحنه تعقیب نفتکش در صحرا. درحالیکه روبرت داوی حضوری قابلقبول دارد، تیم سازنده با استفاده از آنتونی زرب و بنیسیو دل تورو وقت تلف کردهاند.

۱۷- اسکایفال (Skyfall) محصول ۲۰۱۲
وقتی یکی از بهترین بازیهای نقش منفی این مجموعه را در اختیار دارید و آن را هدر میدهید: آیا خاویر باردم در این فیلم -سقوط آسمان- لایق تشویق است یا امتیاز منفی؟ سه صحنه اول او شرورانه است؛ و بله، به لطف راجر دیکینز، این قطعا درخشانترین آغاز فیلم در این مجموعه است. اما ناهماهنگیهای روایی موجود در داستان بیمعنیاند، نقشهای فرعی به خوبی تعریف نشدهاند و تعقیب جودی دنچ تا اسکاتلند به اندازه کافی خوب نیست.

۱۶- چشمطلایی (Golden Eye) محصول ۱۹۹۵
یادتان باشد: بازی ویدیویی این قسمت بهتر از فیلمش است. گرچه این فیلم لحظات جذابی هم دارد، اما با اطمینان میتوان گفت بیش از حد آن را تحویل گرفتهاند. اکشن پرزرقوبرق فیلم خوب از کار درآمده و همکاری با فامکه یانسن فوقالعاده در نقش منفی زن که نادر است، نتوانسته ضعفهای فیلم شامل دیالوگهای شوکهکننده بسیار بد و بازی نهچندان جذاب شان بین در نقش یک کاراکتر شرور را جبران کند. همچنین پیرنگ فیلمنامه هم خستهکننده است.
۱۵- الماسها ابدیاند (Diamonds Are Forever) محصول ۱۹۷۱
این یکی چندان جالب نیست. در این قسمت از مجموعه فیلم های جیمز باند، شاهد مصنوعیترین بازی شان کانری هستیم با همراهی خجالتآور دوستانش و احمقانهترین کاراکترهای زن زمان خودش که خیلی زود از چشم میافتند. اصلا عجیب است که این فیلم مخاطب را در سالن سینما نگه میدارد. البته آن موسیقی جذاب را نباید فراموش کرد.

۱۴- نمایی از یک کشتار (A View to a Kill) محصول ۱۹۸۵
در این فیلم ما مورد خاص حضور دو شخصیت منفی بسیار عالی را داریم، بهعلاوه استفاده مناسب و دقیق از پل گلدن گیت و یک آهنگ باحال، اما همهچیز دیگر فیلم مایه تاسف است. راجر مور در زمان ساخت فیلم ۵۸ سال دارد و به نظر میرسد بخش اعظم نقشآفرینی او، کار بدلکاران است. کل نیمه ابتدایی فیلم وقت تلف کردن است، حضور گریس جونز حقیقتا گیراست اما کریستوفر واکن هم در حاشیه قرار دارد.

۱۳- اختاپوسی (Octopussy) محصول ۱۹۸۳
بههیچوجه نمیتوان گفت این فیلم بد است. یکی مانده به آخرین تلاش مور، لحظات خستهکنندهاش را دارد و یقینا بااینکه تنها قسمت از این سری فیلمهاست که نام شخصیت زن (اختاپوسی) را بر خودش دارد اما نمیتواند به خوبی از عهده کار برآید. بازیگر این نقش، ماد ادامز، نمیتواند به خوبی کمال خان با بازی لوییس جردن باشد، یا ژنرال اورلف با بازی استیون برکوف. عجیبوغریب بودن فیلم (اگزوتیسم) هم کمی بیمزه است.

۱۲- گلوله آتشین (Thunderball) محصول ۱۹۶۵
همه آن اتفاقات زیر آب که احتمالا فیلمبرداری بسیار دشواری داشته، در حقیقت یک مقداری کسالتآور است. اگرچه این فیلم، با در نظر گرفتن تورم، سودآورترین قسمت مجموعه فیلم های جیمز باند قبل از اسکایفال بوده است، در آن شاهد بیاحساسترین بازی شان کانری، با داستانی که بهسختی میتوان به یاد آورد و شخصیتهایی درجهدو هستیم. کسلکننده و کند است اما خب تعدادی کوسه دارد که کمی هیجان با خودشان میآورند.

۱۱- ذرهای تسکین (Quantum of Solace) محصول ۲۰۰۸
مردم از این یکی متنفرند و نقطه اوج فیلم، الکی بزرگشده و این یک مشکل است. البته در بعضی صحنهها همهچیز خوب پیش میرود و آنقدر جذاب است که نفس بیننده را بند بیاورد. صحنه تعقیب و گریز در پشتبام شهر سیِنا فوقالعاده است و میتوانید از آن بهعنوان یک مأموریت جانبی سریع و خصمانه دفاع کنید. این فیلم کاملا هوشمندانه از همانجایی ادامه مییابد که کازینو رویال تمام شده بود و جدیترین و محکمترین نقشآفرینی کریگ را به تصویر میکشد. جیمز باند در اینجا جهنمی از کینه را با خود دارد؛ بهتر است که کسی سر راه او قرار نگیرد!
۱۰- فقط به خاطر چشمان تو (For Your Eyes Only) محصول ۱۹۸۱
بهترین عنصر اینجا یک کارول بوکه خشمگین در نقش ملینا هولاک بهعنوان یک انتقامجو و کمانداری حرفهای است. چیم تپول هم بهعنوان یک همکار الکیخوش خوب است و همچنین تصاویر کمنور و سیاه فیلم. این فیلم یک بازگشت به واقعگرایی کمی سطح پایین پس از جنگ سرد، دارای برخوردی زیرکانه در مورد یک داستان عاشقانه و با یک نقطه اوج خاطرهانگیز در آن صومعه بالای کوه، است.

۹- دکتر نو (Dr No) محصول ۱۹۶۲
کن ادام بدون شک در این فیلم که برای اولین بار بودجه گرفته و مشخصا محتاطانه ساخته شده، کاملا خوب عمل میکند. البته در آن زمان هنوز بهطور کامل به جنبههای دیگر فیلم پرداخته نشده بود. چه جنبههایی؟ مثلا موسیقی تیتراژ؟ میتوان گفت فیلم در مواقعی به جای یک کار درست و واقعی، به شکل تمرینی برای نسخههای بعدی جیمز باند با حضور شان کانری (دو فیلم بعدی) اجرا میشود. هنوز هم هیچکس نمیتواند بازی اورسولا آندرس را زیر سوال ببرد و هیجانات فیلم به خوبی به بیننده منتقل میشوند.

۸- کازینو رویال (Casino Royale) محصول ۲۰۰۶
دو سوم فیلم عالی است و همین مورد با قدرت پولادین فیزیکی و ماهرانه مارتین کمپبل و حالت پرشتابش آبرو و نام جیمز باند را دوباره احیا کرد. با لو شیفر و وسپر لیند بهعنوان شخصیتهای فرعی شگفتانگیز، همهچیز روبهراه است. تا زمانی که آنها کاری را که نباید، انجام میدهند و باعث میشوند دقیقا از پرده سوم نمایش، اوضاع به هم بریزد.

۷- شما فقط دو بار زندگی میکنید (You Only Live Twice) محصول ۱۹۶۷
اگر فقط بر اساس صحنهها قضاوت کنیم، لوکیشن آتشفشانیِ کن ادام که خوشبختانه شامل یک دونالد پلیسنسِ بینقص هم میشود، این فیلم را مستقیما به بالای جدول میبرد. گرچه صورت زردرنگ و موهای افتضاح شان کانری عملکرد او را کمی مختل میکند و داستان در ابتدا به زحمت پیش میرود، اما جنگهای هوایی و قسمت پایانی، آن را نجات میدهند. بهعلاوه ماهیهای پیرانا!

۶- جاسوسی که دوستم داشت (The Spy Who Loved Me) محصول ۱۹۷۷
راجر مور در آراستهترین حالت ممکن، در حضوری دوستداشتنی با دشمن دیرینه آلمانی تبارش کرت یورگنز که جوری اوضاع را آرام میکند که همه راضی میشوند. بسیاری از صحنههای اکشن زیردریایی میتوانست ناشیانه باشد، اما لوییس گیلبرت بسیار باظرافت و دقیق کارگردانی کرده و فیلمبردار او هم یک ژان رنوار واقعی است. بهعلاوه، هماهنگی مطلوبی بین باربارا باخ جاسوس کا.گ.ب بهعنوان همتای جیمز باند وجود دارد.

۵- زندگی کن و بگذار بمیرد (Live and Let Die) محصول ۱۹۷۳
عموم مردم، این فیلم را بهعنوان بهترین فیلم راجر مور انتخاب نمیکنند، اما نگرش او به سینمای تجاری سیاهان، فیلم را از دیگر آثار وی کاملا متمایز کرده و بهویژه یک انتخاب جسورانه برای شروع است. فیلم دارای عطر و طعمی اصیل، موسیقی عالی و دسیسه هیجانانگیز و نویی است که بدتر از آن چه هست به نظر میرسد. بازی یافت کوتو در اینجا فوقالعاده است.

۴- روزهای روشن زندگی (The Living Daylights) محصول ۱۹۸۷
دلایل زیادی برای حضور این فیلم در رده بالای لیست وجود دارد. تیموتی دالتون برای بازگرداندن هیجانات شدید و سخت به سری فیلم های جیمز باند لایق احترام بیشتری است و این با مهارتی که به شکلی شگفتآور دوام دارد، از شکوهی سرد و بیروح به سمت ماجراجوییهای گرم و رمانتیک مراکشی جریان پیدا میکند.

۳- در خدمت سرویس مخفی ملکه (On Her Majesty’s Secret Service) محصول ۱۹۶۹
نیازی نیست که برخی امتیازات را از جرج لازنبی بگیریم، چراکه او کاملا خوب است. همچنین سرقتهای مسلحانه، صحنههای اسکی که به اوج و هیاهو میرسد حتی زمانی که طرح فیلم بیدوام و ضعیف باشد و دیانا ریگ در نقش کنتسا که بسیار شجاع است و به شکلی غمانگیز کمسابقهتر وبزرگسالتر از همه معشوقههای جیمز باند به نظر میرسد، باعث قرار گرفتن در خدمت سرویس مخفی ملکه در جایگاه سوم بهترین فیلم های جیمز باند میشود.

۲- پنجه طلایی (Goldfinger) محصول ۱۹۶۴
در این فیلم قابلیتهای گای همیلتون، او را به گزینهای مناسب برای تغییر لحن فیلم تبدیل کرده است و برای سالیان سال، این یک کهنالگو برای شخصیت شرور و قهرمان داستان بوده است. فیلم اساسا مطمئن و مغرور و تا حد زیادی سرگرمکننده است. ما باید برای دیالوگنویسی در این حد از بذله گویی که به سمت درستی از سادهلوحی طعنه میزند و یک طرح جامع عالمگیر درباره شخصیت گرت فروب که هم شیطانی و هم عجیب بود، به نشانه احترام، کلاهخودی آهنین از سر برداریم.

۱- از روسیه با عشق (From Russia with Love) محصول ۱۹۶۳
وقتیکه شان کانری در شجاعانهترین حالت خود است، فیلم به عالیترین حالتش میرسد. یک همنوازی عالی از بازیگران: رابرت شاو، پدرو آرمنداریز، دنیلا بیانچی، لوته لنیا! کل بخش قطار، با کمک حس محدود بودن هیچکاکیاش، یک کلاس درس عالی است. تنها در دو فیلم از این مجموعه، جیمز باند به اوج خود رسید؛ به این خاطر که دستورالعمل این موفقیت به شکل ایده آلی با فلمینگ همگام شده بود. ترنس یانگ با سماجت تمام به صحنههای جاسوسی پرهیجان فیلم چسبیده است؛ صحنههایی که به شکلی کلاسیک متناسب با نقاط قوت کانری ساختهوپرداخته شدهاند، انگار که فیلمنامه هم از فروشگاه کتشلوار سویل رو که لباسهای جیمز باند را میدوزد آمده است.
کاملترین مرجع برای شناخت انواع ژانر سینمایی
منبع: Independent