نگاهی به آثار کارگردانی که از دست رفت

مرور فیلم های محسن مخملباف

محسن مخملباف فیلمسازی است که به دلیل باورها و بعضا کنش‌های رادیکالش در زندگی، سیاست و به‌تبع آن در سینما، بارها مورد غضب محافل سیاسی و البته مخاطبان جدی سینما قرار گرفته، بسیاری او را طرد کرده‌اند و بسیاری او را از دست رفته و استعدادی تلف شده می‌دانند. اما از نظر سینمایی -و صرفا سینمایی- باید بگویم که کارنامه فیلم های محسن مخملباف قابل مطرح کردن و قابل تماشاست که شما اینجا مرور آن را می‌خوانید.

بهترین فیلم های اجتماعی سینمای ایران

فیلم توبه نصوح | ۱۳۶۱

فیلم توبه نصوح محصول سال ۱۳۶۱، اولین کار محسن مخملباف است که در آن سال‌ها، فیلمی کاملا سفارشی و از این نظر، حتی مهوع به نظر می‌رسد. اما از آنجا که او عمیقا به مفاهیم درون فیلم باور داشته است، نمی‌توان سرزنشش نمود یا او را قلم به مزد یا چیزی شبیه به آن خواند. توبه نصوح از نظر ساختار سینمایی، تا حدودی آماتورانه و آبکی ساخته شده و بیشتر شبیه به منبر یک مبلغ مذهبی است تا فیلم؛ داستان کارمند بانکی (با بازی فرج‌الله سلشحور) که بر اثر سکته می‌میرد ولی در هنگام دفن زنده می‌شود. او پس از این اتفاق به این فکر می‌افتد که از افرادی که می‌شناسد حلالیت بگیرد… این فیلم را می‌شود پدر بسیاری از سریال/فیلم‌های برزخ‌بینی(!) و جلوه مکافات عمل دانست.

فیلم دو چشم بی سو | ۱۳۶۲

فیلم دو چشم بی‌سو هم محصول سال ۱۳۶۲ است. دو دوره سرعت مخملباف در استفاده از ابزار جدیدش یعنی سینما. اما پس از تجربه آماتورانه توبه نصوح، این فیلم و بقیه تولیداتش سروشکل بدی ندارند و می‌توان آنها را فیلم‌های کلاسیک دانست. حتی شکل روایت شفا گرفتن پسر نابینا در حرم امام رضا و پرداختن به عقاید مذهبی ایرانیان در آن دوران (ابتدای انقلاب اسلامی و آغاز ۸ سال دفاع مقدس) قابل تامل است. به‌خصوص وقتی بدانیم با فیلم دوم یک کارگردان مواجهیم. بد نیست بدانید اولین بازی مجید مجیدی کارگردان مشهور، در این فیلم و در کنار محمد کاسبی بوده است.

 

فیلم استغاذه | ۱۳۶۳

فیلم استعاذه قرار بوده تجربه نوین و البته پخته‌تر کارگردان در اجرای مفاهیم دینی در قالب سینما باشد. کاری بهتر از توبه نصوح و عمیق‌تر از دو چشم بی‌سو. اما…فیلم مضمونی فرسوده، عقب‌افتاده و قدیمی دارد و پیشرفتی در کارنامه بازیگران و کارگردانش محسوب نمی‌شود. تنها مزیت فیلم این است که با این مضمون، موفق به ساخت اتمسفری گیرا می‌شود و تا حدی حس را هم درگیر می‌کند. خلاصه داستانش را بخوانید: ۵ انسان سرگشته در سفری بی‌آغاز و بی‌پایان، با وسوسه‌های شیطان روبرو می‌شوند و باید در این مسیر، به رستگاری برسند… پدر همه فیلم‌ها/سریال‌هایی که در این سال‌ها سعی کردند مفاهیم دینی را ساده جلوه دهند.

 

فیلم بایکوت | ۱۳۶۴

این فیلم بایکوت نیز مربوط به دوره آغازین فیلمسازی مخملباف است؛ دوره‌ای که او در حال یافتن خویش در میان عقاید مذهبی و سیاسی‌اش و مشخص کردن تکلیف خود با اهدافش بود. این روند، برای شخصی که از نوجوانی کار چریکی و سیاسی می‌کرده به هیچ رو، روندی غریب نیست. داستان بایکوت درباره جوانی به نام واله معصومی (با بازی درخشان مجید مجیدی) است که عضو یک گروه مارکسیستی شده و علیه رژیم شاه فعالیت می‌کند. او توسط ساواک دستگیر می‌شود. آشنایی با یک زن و شوهر مبارز سیاسی مسلمان و برخوردهای هم‌حزبی‌هایش بیرون از زندان باعث می‌شود که واله نسبت به ایدئولوژی خود دچار تردید شود. فیلم بایکوت به لحاظ فرم و ساختار، پخته‌ترین فیلم در میان این ۴ عنوان فیلم است و با وجود روایت و ساختار کلاسیک، در فرم آن می‌توان رنگ و بوی فیلم‌های جریان مدرنیسم سیاسی اروپا را تا حد زیادی تشخیص داد. بارزترین وجه تاثیر پذیری از سینماگران این جریان، فیلمسازانی نظیر الیو پتری، لینا ورتمولر و دیگران که در دهه شصت و هفتاد ایتالیا فیلم‌هایی با گرایش‌های چپ می‌ساختند، در دکوپاژ و حرکت دوربین‌های آن دیده می‌شود.

 

فیلم بایسیکل ران | ۱۳۶۴

بایسیکل ران اما نقطه عطف و تغییر مهمی در کارنامه محسن مخملباف به شمار می‌رود؛ از این فیلم به بعد است که مخملباف «فیلم ساختن برای ایدئولوژی» را رها می‌کند و از موعظه مبلغانه برای تماشاگران دست می‌کشد. او با این کار، توانایی خود در فیلمسازی و تولید حس را بیشتر نشان می‌دهد. داستان فیلم هم بااینکه روایتی کاملا کلاسیک دارد، بسیار متهورانه‌تر از فیلم‌های پیشین اوست و مخملباف را در میان فیلمسازان هم‌دوره‌اش به‌عنوان کارگردانی خوش ایده و خلاق مطرح می‌کند.

فیلم عروسی خوبان | ۱۳۶۷

با پایان جنگ ایران و عراق، این فیلمساز (درست یا غلط) دوباره در برابر چیزی احساس مسئولیت می‌کند و باز هم با ایده‌ای رادیکال و پر کِشِش می‌کوشد تا مشکلات زندگی رزمنده‌ای را به تصویر بکشد که بر اثر انفجارهای جنگی دچار موج گرفتگی شده است؛ این شخص که هنگام بازگشت به جامعه، جانفشانی‌های خود در جنگ را بی‌تاثیر می‌بیند، دوباره به فضایی که از آن آمده است بازمی‌گردد و جامعه معمولی انسان‌های سالم را ترک می‌گوید. می‌توان گفت که محسن مخملباف در عروسی خوبان به لحاظ پرداختن به فضای ذهنیِ جنگ‌زدگان و استفاده بی‌محابا از نماهای آرشیوی (بدون نگرانی از این‌که به فرم فیلمش آسیبی بزند)، کم‌وبیش جسارت به خرج داده است.

البته این جسارت مخملباف در دکوپاژ، میزانسن و تدوین آثار پیشین او هم دیده می‌شود و نمونه آن اولین اغوای شیطان در فیلم «استعاذه» است که با کمی اهمال می‌توانست مبتذل و مضحک جلوه کند، اما این‌چنین نشد. اعتراض‌های مخملباف به وضع موجود، درواقع از همین فیلم به شکل جدی آغاز می‌شود و در فیلم اکران نشده «شب‌های زاینده‌رود» (۱۳۶۹) به اوج خود می‌رسد؛ به شکلی که حدود ۳۰ دقیقه از فیلم در همان پخش اولین‌بار سانسور می‌شود. با اینکه محسن مخملباف در شب‌های زاینده‌رود و دیگر فیلم‌های این دوره‌اش، هنوز شهامت رک‌گویی و زیر پا گذاشتن قوانینی همچون حجاب در فیلم‌هایش را پیدا نکرده، اما واضح است که به انسانی اندیشه‌ورزتر تبدیل شده است؛ انسانی که درست یا غلط، به تمام باورهایش می‌اندیشد و آنها را مورد بازاندیشی قرار می‌دهد.

فیلم دستفروش | ۱۳۶۵

مخملباف، بیش از آنکه کارگردانی خلاق باشد «نویسنده»ای خلاق، و بیش از آنکه نویسنده‌ای خلاق باشد «ایده‌پردازی» خلاق است؛ برای نمونه، او تا پیش از «دستفروش»  تمام فیلم‌هایش را به یک شکل آغاز کرده است و با وجود اینکه این فیلم‌ها تفاوت‌های بسیار با یکدیگر داشته‌اند، هیچ خلاقیتی در شیوه آغاز اثر (که درواقع بخشی از کارگردانی محسوب می‌شود) به‌کار نبسته است. مخملباف، در این مورد و مواردی شبیه به این و نهایتا در امر کارگردانی، درجا زده است. تا پیش از «دستفروش»، همه فیلم‌های او به شیوه Cold Opening آغاز می‌شوند: شیوه‌ای که در آن، صحنه‌ای گیرا از فیلم نمایش داده می‌شود و سپس، نام و تیتراژ اثر بر پرده ظاهر می‌شود؛ بگذریم که مخملباف حتی در به‌کار بردن این شیوه هم چندان موفق نیست.اما دستفروش بارقه‌های خلاقیت اوست؛ فیلمی اپیزودیک (۳ بخش) با نام‌های کودک خوشبخت، تولد یک پیرزن و دستفروش که به ۳ مرحله تولد، زندگی و مرگ انسان‎ها در سطوح یا طبقات اقتصادی بسیار ضعیف جامعه می‎پردازد.

روایت فیلم‌های مخملباف با این فیلم و به‌خصوص اپیزود پایانی به سمت سینمای مدرن میل می‌کند و فیلمساز را به‌سوی روایت‌های نوتر سوق می‌دهد. فیلمی که بیش از «کنش‌های بیرونی» به «درونیات» انسانی می‌پردازد و از این دیدگاه، سویه‌های مدرنیستی پیدا می‌کند. اما همچنان در شکل دکوپاژ و ساخت و پرداخت سینمایی، کلاسیک باقی می‌مانَد. این فیلم، به همراه «بایسیکل ران» در دوره‌ای ساخته می‌شوند که گویی دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی فیلمساز به ثمر رسیده است و او دیگر می‌تواند به دغدغه‌های شخصی‌اش بپردازد.

 

فیلم نوبت عاشقی | ۱۳۶۹

فیلم نوبت عاشقی اولین تجربه محسن مخملباف در ساخت فیلم خارج از کشور (ترکیه و به زبان ترکی استانبولی) است. فیلم همانند دستفروش ساختاری اپیزودیک و ۳ بخشی دارد؛ فیلم روایت‌های از یک عشق است. شیوه‌های متفاوت این اتفاق و در واقع حرف‌هایی درباره عشق که گویا دغدغه جدید فیلمساز شده است. فیلم تلاش دارد ساختار مدرن‌تری نسبت به فیلم‌های قبلی مخملباف داشته باشد، همان‌طور که در مضمون سعی می‌کند مدرن باشد. داستانش را بخوانید؛

  • در اپیزود اول پیرمردی متوجه رابطه زنی شوهردار با مردی موبور می‌شود و این قضیه را به مرد مومشکی (همسر زن) اطلاع می‌دهد. موبور کشته می‌شود و زن خودکشی می‌کند.
  • در اپیزود دوم، مرد موبور و زن ازدواج کرده‌اند ولی زن عاشق مرد مومشکی می‌شود. حالا پیرمرد متوجه شده و به موبور اطلاع می‌دهد. موبور کشته می‌شود، مومشکی به اعدام محکوم می‌شود و زن خودکشی می‌کند.
  • در اپیزود سوم زن با مرد مومشکی ازدواج کرده و با مرد موبور رابطه عاشقانه دارد. پیرمرد متوجه می‌شود و به مومشکی اطلاع می‌دهد. مومشکی و موبور با یکدیگر گلاویز می‌شوند اما به وقت برتری موبور، از کشتن مومشکی خودداری می‌کند. مومشکی اسباب ازدواج زن و موبور را فراهم می‌کند. در آخر داستان، پیرمرد به موبور اعتراف می‌کند که عاشق زن بوده است.

نوبت عاشقی فیلمی مدرن، کاملا شخصی و پر از حس است و روایت آن گرچه اورجینال نیست، اما دست‌کم در آن دوره هنوز تازه است و تنها چند سال پس از «شانس کور» کیشلوفسکی ساخته شده. این فیلم شاید بهترین فیلم کارنامه محسن مخملباف به لحاظ حس‌برانگیزی باشد. فیلمی که در آن اتمسفری غریب می‌آفریند و لحظات ناب و پر حسِ آن را در ذهن تماشاگر ماندگار می‌کند؛ به‌بیان‌دیگر، نوبت عاشقی شاید جزو معدود آثار مخملباف باشد که می‌توان گفت کارگردانیِ آن به‌اندازه نویسندگی و ایده‌پردازی‌اش قابل‌تحسین است. البته با توجه به اورجینال نبودن ایده روایی فیلم، باید به این نکته نیز اشاره کرد که اساسا محسن مخملباف در بیشتر موارد، بیش از آن که صاحب اوریجینالیته و اصالت باشد، در حال تقلید از فیلمسازان بزرگ دنیا بوده است. چه آنجا که می‌کوشد همچون فیلمسازان چپ ایتالیا فیلم بسازد و چه آنجا که می‌کوشد از روی دست سرگئی پاراجانف فیلم بسازد، به‌واسطه ضریب هوشی بالایی که دارد، فیلم‌هایش در بهترین شکل این تقلید قرار می‌گیرند و تبدیل به بهترین یا دست‌کم یکی از بهترین نمونه‌های این تقلید در سینمای ایران می‌شوند.

فیلم شب های زاینده رود | ۱۳۶۹

ویژگی مشترک هر دو فیلم ساخته شده در سال ۱۳۶۹ این است که با وجود نمایش در جشنواره فجر، به اکران عمومی درنیامدند و حتی همان پخش اولیه هم با سانسور زیادی مواجه شد؛ فیلم شب‌های زاینده‌رود هم روایت عشق است و دلدادگی از زاویه نگاه محسن مخملباف. در این فیلم نیمه‌اپیزودیک که در واقع ۳ بخش است، داستان زندگی یک استاد دانشگاه در رشته مردم‌شناسی و دخترش را در ۳ دوره پیش از انقلاب، زمان انقلاب و پس از انقلاب مشاهده می‌کنیم. دختری که در بخش بیماران خودکشی کرده بیمارستان کار می‌کند. دلایل خودکشی‌کنندگان در پیش و پس از انقلاب متفاوت است و این وسط، یکی از خودکشی‌کرده‌ها عاشق دختر می‌شود…

 

ناصرالدین شاه آکتور سینما | ۱۳۷۰

اگر «نوبت عاشقی» محصول سال ۱۳۶۹ را -که پیش از دهه ۷۰ ساخته شده و فیلمی بسیار خوب در کارنامه محسن مخملباف است- نادیده بگیریم، می‌توانیم بهترین فیلم‌های این فیلمساز را محصول همین دهه بدانیم و دهه هفتاد را بهترین و پربارترین دهه زندگی هنری محسن مخملباف بنامیم؛ دهه‌ای که خلاقیت‌های این فیلمساز در آن به اوج خود می‌رسند، روح تجربه‌گری در آثار او دیده می‌شود و بدیع‌ترین ایده‌هایش به روی پرده می‌آیند.

«میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی وقتی به سفر فرنگ می‌رود شیفته سینماتوگراف می‌شود. او تصمیم می‌گیرد در این زمینه کاری کند و در دربار، به اشتباه او را پیش ناصرالدین شاه می‌فرستند. ناصرالدین شاه که خودش سانسورچی فیلم‌هاست، عاشق یکی از هنرپیشه‌های فیلمی قدیمی (گلنار در فیلم دختر لر) می‌شود و برای آنکه به او برسد حکومت را رها می‌کند!»

ناصرالدین شاه آکتور سینما مسلما پخته‌ترین اثر کارنامه محسن مخملباف است؛ او در این فیلم، برای اولین بار موفق می‌شود ساختار، فرم، ایده‌پردازی، کارگردانی و ساختن اتمسفر و آفرینش حس را همزمان با هم در یک سطح و همه را نسبتا در سطحی بالا نگه دارد. مخملباف در این فیلم، برای اولین بار، به عنوان‌بندی و تیتراژ هم نگاهی خلاقانه‌تر می‌اندازد. او در ناصرالدین‌شاه آکتور سینما به یک فرم روایی بسیار رهاتر از آنچه که تا پیش از آن تجربه کرده بود، دست می‌یابد و همچنین در ایجاد لحظات ناب حسی موفق می‌شود. لحظاتی که استعاره‌ها و کنایه‌های زیادی در دل دارند و نه تنها به ریتم فیلم آسیب نمی‌زنند، بلکه تقویتش می‌کنند.

ناصرالدین شاه آکتور سینما را شاید بتوان با کمی اغماض «اولین فیلم پست‌مدرن سینمای ایران» دانست. فیلمی که به بعضی آثار سینمایی جهان و فیلم‌های گوناگون سینمای ایران از جمله «حاجی‌آقا آکتور سینما، دختر لر، طبیعت بی‌جان، مغول‌ها، گاو، باشو غریبه کوچک، رگبار، شب قوزی، شب‌نشینی در جهنم، بایسیکل ران، گنج قارون، نار و نی، آب باد خاک، دونده، مادر، شاید وقتی دیگر، ناخدا خورشید، رضا موتوری، کندو، گوزن‌ها» و بسیاری دیگر ارجاع می‌دهد و نگاهی نوستالژیک و همزمان انتقادی به سینمای سانسورشده/سانسورگر ایران دارد.

فیلم به‌صورت همزمان، ترویج لمپنیسم درسینمای ایران را که با «قیصر» آغاز می‌شود، شدیدا به چالش می‌کشد و البته بیش از هر چیز به سانسور در تاریخ سینمای ایران تاخته است. محسن مخملباف برای اولین بار، نه‌فقط در دیالوگ‌ها، بلکه در کارگردانی، میزانسن و شکل فیلم هم اعتراض خود را فریاد می‌زند. اعتراضات فیلمساز بسیار تندتر از «شب‌های زاینده‌رود» است، اما چون به شکلی استعاری و کنایی بیان می‌شود موردتوجه مستقیم سانسورچیان قرار نمی‌گیرد و در جشنواره فجر، نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی هم می‌شود.

فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما محسن مخملباف

مهم‌ترین مشکل فیلم اینجاست که در ۲-۳مورد، بی‌خود و بی‌جهت به نمایش برخی از فیلم‌های تاریخ سینمای ایران می‌پردازد که کارکرد مشخصی ندارند؛ یا می‌توان گفت که از آن‌ها به خوبی فیلم‌های دیگر، به کار گرفته نمی‌شود. اوج آفرینش اتمسفر در ناصرالدین‌شاه آکتور سینما، نقطه‌گذاری‌ها یا ترجیع‌بندهایی است که در آن وجود دارد و در اوایل فیلم، با هجوم برگ‌ها در فضا آغاز می‌شود، در اواسط فیلم با پراکنده شدن و پر شدن فضا از نگاتیو ادامه می‌یابد و در پایان، با گردوخاک و صحنه مغولان به‌پایان می‌رسد. در پایان «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما»، نمایی از «خانه دوست کجاست؟» عباس کیارستمی دیده می‌شود که شاید پیش‌بینی مخملباف از آینده سینمای ایران یا تحسین این فیلم توسط او باشد؛ شاید هم به‌زعم میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی، آتیه سینمای ایران است!

 

فیلم هنرپیشه | ۱۳۷۱

داستان به زندگی بازیگر موفق فیلم‌های کمدی (با بازی اکبر عبدی) می‌پردازد که دچار مشکلات متعددی است. با همسرش به دلیل نازایی دچار مشکل شده است، اتفاقات متعددی در زمینه کار حرفه‌ای‌اش افتاده و همه این‌ها او را سرگشته می‌کند. از سویی، زن تصمیم می‌گیرد زن کولی و لالی را به ازدواج بازیگر دربیاورد تا مشکل بچه حل شود ولی عشق پدید می‌آید و…

هنرپیشه را شاید بتوان ضعیف‌ترین فیلم کارنامه محسن مخملباف در میان فیلم‌های دهه ۷۰ او و حتی شاید در میان تمام آثارش -البته به جز آثار آغازین- دانست. تنها فیلم کارنامه مخملباف که خود، نویسنده‌ آن نبوده است؛ این فیلم، البته به دلیل نزدیک‌تر بودن به سینمای تجاری و اقبال عمومی در گیشه، در میان مردم ایران یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار این کارگردان به شمار می‌رود. بازی‌های فیلم هنرپیشه از عبدی گرفته تا پطروسیان، سیمین معتمدآریا و حتی نادره چندان خوب از کار درنیامده است و در کارنامه هرکدام از این بازیگران، یک نقش‌آفرینی متوسط و حتی رو به پایین به شمار می‌رود. فضا و اتمسفر فیلم به خوبی شکل نمی‌گیرد و نهایتا روایت و ایده سانتی‌مانتال پایانی داستان، چندان تماشایی نیست.

فیلم هنرپیشه ساخته محسن مخملباف

فیلم سلام سینما | ۱۳۷۳

سلام سینما خلاقانه‌ترین ایده را در بین کارهای محسن مخلمباف دارد؛ ایده‌ای مِتاسینمایی و خود بازتابنده که ذات سینما و سازوکار فیلمسازی و به‌ویژه تاثیر جامعه‌شناختی امر بازیگری را به چالش می‌کشد. این ایده ناب، می‌تواند فیلم را تا حد بهترین فیلم‌های سینمای ایران بالا ببرد؛ گر چه اثر نهایی، می‌توانست بهتر از این پرداخت شود و با ساختار و کارگردانی‌ خلاقانه‌تر، بسیار شگفت‌انگیزتر از شکل کنونی‌اش باشد. این فیلم را که به مناسبت صدسالگی سینما ساخته و البته موسیقی بسیار نامناسبی روی آن کار شده است، می‌توان چندین بار تماشا کرد و هر بار از تماشایش لذت برد. این فیلم هم ایده و مضمون، بسیار پیش‌روتر از کارگردانی است و با توجه به این اشارات، شاید بتوان گفت که دانش کارگردانیِ مخملباف برخلاف ایده‌هایش -که در حد جهش‌های ژنتیکی تغییر کرده‌اند و در «سلام سینما» به اوج خود رسیده‌اند-، روندی چندان رو به رشد نداشته است.

داستان فیلم سلام سینما از این قرار است: «محسن مخملباف در تدارک ساخت فیلم جدیدش به مناسبت فرارسیدن سده اول سینما با انتشار یک آگهی در روزنامه‌ها از علاقه‌مندان بازیگری دعوت می‌کند در محل باغ فردوس اجتماع کنند. در روز موعود حدود ۵ هزار نفر در محل فیلمبرداری حاضر می‌شوند تا پس از دریافت فرم مخصوص در آزمون بازیگری شرکت کنند. در این تجمع و مراحل آزمون ماجراهایی پیش می‌آید که فیلم مخملباف بر آن اساس شکل می‌گیرد.»

 

فیلم نون و گلدون | ۱۳۷۴

فیلم «نون و گلدون» با این که فیلم عمیقی نیست و داستان و مضمونی پیچیده ندارد اما روایت پیچیده آن، نشان از پختگی مخملباف در روایتگری دارد؛ به‌بیان‌دیگر، او برای نخستین بار موفق می‌شود که داستانی ساده را با روایتی چنین پیچیده ارائه دهد. کوشش‌های این فیلمساز برای گریز از روایت کلاسیک، از «دستفروش» و «نوبت عاشقی» آغاز شده بود اما شکل روایت در این فیلم‌ها، هرگز به این پیچیدگی نرسید و فقط در «نون و گلدون» است که مخملباف توانست تبحر خود در پرداخت روایت پیچیده را بیازماید؛ آزمایشی که گرچه سربلند از آن بیرون می‌آید ولی از تقلید متوسط این‌گونه روایت‌ها فراتر نمی‌رود.

 

فیلم گبه | ۱۳۷۴

فیلم گبه اثری به‌شدت خاص و تجربه‌گرا در کارنامه محسن مخملباف است و شاید بتوان آن را در کنار «سکوت» (۱۳۷۷)، شاعرانه‌ترین فیلم این فیلمساز و حتی یکی از شاعرانه‌ترین فیلم‌های سینمای ایران دانست. گرچه این اثر او هم، هویتی اوریجینال ندارد و در فرم و شیوه ساخت تا حدود زیادی متاثر از سینمای سرگئی پاراجانف است؛ اما از سویی دیگر، مخملباف تا اندازه زیادی موفق می‌شود خوانش بومی خود از این‌گونه سینما را ارائه دهد و فضایی کاملا ایرانی اما به شیوه پاراجانف بیافریند؛ «زوج پیری برای شستن یک گبه لب چشمه می‌روند، دختر جوانی با نام گبه از رُفتن گبه ظاهر می‌شود. دختر برای پیرمرد و پیرزن از عاشق شدنش می گوید…»

فیلم سکوت | ۱۳۷۷

پایان یک دوره فیلمسازی دیگر از محسن مخملباف با ساخت فیلم «سکوت» در تاجیکستان آغاز می‌شود. در این دوره، مخملباف پس از ساخت چند فیلم در نقاط دورافتاده ایران مانند فیلم‌های مدرسه‌ای که باد برد (۱۳۷۶) قصه‌های کیش (۱۳۷۷) و داستان‌های جزیره (۱۳۷۷) فیلم سکوت را خارج از مرزهای ایران فیلمبرداری می‌کند.

فیلم سکوت با وجود فضای ساده و صمیمی‌اش تااندازه‌ای خودیافته‌تر از «گبه» است و گرچه تفاوت‌های بسیاری با این فیلم دارد اما می‌توان آن را ادامه روندی دانست که مخملباف، چند سال پیش‌تر و با فیلم «گبه» آغاز کرده بود. در واقع «سکوت» به همراه «نوبت عاشقی»، قدرنادیده‌ترین فیلم‌های کارنامه محسن مخملباف هستند؛ فیلم‌هایی که بیش از آنچه مطرح شده‌اند، ارزشمندند و تماشایشان برای مخاطب سینمای هنری بسیار لذتبخش است. این دو فیلم و به‌خصوص سکوت، زمینه‌ساز ورود مخملباف به دوره دیگر فیلمسازی‌اش می‌شوند؛ دوره‌ای که در آن، فیلمساز به‌نوعی به گذشته بازمی‌گردد و از ساخت فیلم‌های مهمی همچون «سلام سینما و ناصرالدین‌شاه آکتور سینما»، دوباره به‌سوی فیلم‌های دغدغه‌مندش در مورد طبقه فرودست سوق پیدا می‌کند.

 

دیگر فیلم‌های محسن مخملباف

از این دوره به بعد، می‌توان مخملباف را یک «فیلمساز فرامرزی» دانست؛ فیلمسازی که دیگر خود را چه در موضوع و کاراکترها و چه در لوکیشن، محدود به مرزهای ایران نمی‌داند؛ «سفر قندهار» محصول سال ۱۳۷۹، «الفبای افغانی» محصول سال ۱۳۸۱، «دوشنبه بازار» محصول سال ۱۳۸۳، «سردتر از آتش» محصول سال ۱۳۸۴، «سکس و فلسفه» محصول سال ۱۳۸۴، «فریاد مورچه‌ها» محصول سال ۱۳۸۶، «باغبان» محصول سال ۱۳۹۱ و «پرزیدنت» محصول سال ۱۳۹۳ در این دوره فیلمسازی فرامرزی قرار می‌گیرند. دوره‌ای که مخملباف، دیگر همچون گذشته چندان دغدغه سینما ندارد و صرفا درصدد تصویر کردن جهان پیرامون و به روی پرده آوردن اندیشه‌هایش است. گرچه در برخی از این فیلم‌ها، شیوه فیلمساز تااندازه‌ای شبیه به فیلم‌های موعظه‌گر آغازینش می‌شود (البته با باورهایی کاملا دگرگون‌شده)، اما نوعی پختگی در ایجاد اتمسفر و استفاده از ابزار سینما در آثار او دیده می‌شود که در آثار آغازینش دیده نمی‌شد.

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

7 نظر
  1. علی می‌نویسد

    جالب بود که یک فرد افراطی مثل مخملباف رو اینقدر پاک و معصوم جلوه میدن.

    1. فیلیمو‌شات می‌نویسد

      سلام
      این مطلب قدیمی است و ایشالا فرصت بشه مطلبش رو به‌روز کنیم، اصلاحاتی در متن انجام میدیم.
      اما مرور فیلم‌ها، ارتباطی به پاک بودند/نبودن سازنده‌اش نداره.

  2. علی می‌نویسد

    این که افکار انسان مدام در حال تغییر و تحوله چیز بدی نیست اما امثال مخملباف مبتلا به مرض افراطی گری هستن . مخملباف یک روز چپ اسلامی رادیکال است که توبه نصوح میسازد و یک روز مرز های روشنفکری را جر میدهد و باغبان را میسازد.

  3. ال می‌نویسد

    جالب بود احسنت

  4. علی می‌نویسد

    مخملباف یه ادم عوضی مزخرف بوده و هست،از فیلمهاش و از زندگی نامش میشه اینو فهمید،یه فیلم بدرد بخور نه ساخته نه بازی کرده

  5. محمد می‌نویسد

    نویسنده از هیچ تلاشی برای تعریف کردن از مخملباف دریغ نکرده!!
    پیشنهاد میشه صحبت های بهروز افخمی درباره ایشون رو بخونید که چطور با همکاری محمدخاتمی دست بچه های آسمان مجیدی رو از گرفتن اسکار کوتاه کردند!
    و گبه خودش رو به عنوان نماینده ایران برد و هیچی نشد
    واقعا متاسفم چه کسانی در حال تطهیر شدن هستند

  6. میم می‌نویسد

    عالی بود این مطلب. نمیدونم نویسنده‌ش کی بود و از کجا اومده، اما هر چی بود چیز ارزنده‌ای بود.

fosil