فیلم «آشفتهگی» ساخته فریدون جیرانی، تلاشی دیگر برای پیوند زدن مولفههای فیلم نوآر با سینمای ایران است.
در سینمای امروز ایران احتمالا کمتر فیلمسازی را پیدا میکنیم که بهاندازه فریدون جیرانی شیفته و دلبسته “فیلم نوآر” و ژانر جنایی و در طول سالیان برای بازآفرینی این جنس از سینمای مطلوب خود کوشیده باشد. «آشفتهگی» آخرین ساختهاش هم که زمستان گذشته در سینماهای کشور اکران شد، تلاشی دیگر برای پیوند زدن مولفههای فیلم نوآر با سینمای ایران است. به همین دلیل، در فیلیمو شات به سراغ «آشفتگی» فریدون جیرانی و علایق همیشگی و تجربیات سینمایی تازهاش رفتهایم.
«آشفتهگی» داستان دو برادر دوقلوی همسان، با ظاهری یکسان و شخصیتهای متضاد (هر دو با نقشآفرینی بهرام رادان) است که اتفاقی غیرمنتظره زندگی آنها را تحتتاثیر قرار میدهد و از سوی دیگر آشنایی با زنی اغواگر (مهناز افشار) مقدمه سرانجامی شوم میشود... بنا به سنتهای ژانر، همین خط داستانی ساده با پیچشهای غیرمنتظره، شخصیتها را در مسیر جنایت قرار میدهد. چیزی که در آثار قبلی جیرانی نیز شاهد آن بودهایم.
وسوسه، خیانت، تباهی و فساد؛ اینها تقریبا عناصر اصلی قصههایی هستند که به نمونههایی درخشان در سینمای جنایی و فیلمهای نوآر منجر شدهاند. قبل از ادامه بحث شاید این توضیح ضروری باشد که وقتی درباره فیلم نوآر حرف میزنیم، با آثاری از ژانر جنایی سروکار داریم که لحن، فضا و شیوه اجرای اکسپرسیونیستی آن بر تمهای درونی و خط داستانی گرهخورده به سرنوشت محتوم شخصیتها تاکید دارد. در اکثر آثار مهم دهه چهل و پنجاه میلادی که دوران طلایی فیلم نوآر در سینمای آمریکاست، معمولا شخصیتهای درگیر روزمرگی در طمع و وسوسه برای رسیدن به یک زندگی بهتر دست به جنایت میزنند اما خیلی دیر متوجه میشوند که توطئهای در کار بوده و آنها فقط مهرهای از یک بازی بزرگتر بودهاند که در پایان باید قربانی شود. و البته که در این میان نیز همیشه پای یک زن در میان است! زنی مقاومتناپذیر که آغوشش همچون تارعنکبوت برای جذب قربانی گشوده شده است.
نقد فیلم نگهبانانی از دیرباز | مردن یا نمردن، مسئله این است!
سینمای ایران نیز در همان گامهای ابتدایی نسبت به ژانر جنایی، تعلیق و دلهره بیتوجه نبود اما فقر و عدم تسلط تکنیکی از یک سو و سلیقه عمومی مخاطبان و بازار از سوی دیگر باعث شد که جریان ژانر هیچوقت در سینمای ایران بهصورت جدی ریشه ندوانَد. جدای از این، زنان اغواگر و شهوت، نمایش جنایت در بستر خانواده و فساد در پشت پرده و قدرتمندان با دستهای آلوده جزو عناصر جداییناپذیر فیلمهای نوآر هستند که در سینمای ایران هیچگاه فضا و امکان پرداختن به آن وجود نداشته است. این را هم باید در نظر داشت که فیلمهای نوآر در دوران اوج خود از رمانهای عامهپسند جنایی و کارآگاهی تغذیه میکردند که در ایران نزدیکترین چیزی که به آن پیدا میشود پاورقیهای روزنامهها و مجلات قدیمی و اخبار حوادث است.
فریدون جیرانی، که کارش را از دهه شصت در سینمای ایران شروع کرد و در دهه هفتاد با موفقیت فراتر از انتظار فیلم «قرمز» بالاخره موفق شد تا خودش را بهعنوان یک کارگردان معرفی و تثبیت بکند، همیشه سعی کرده تا دنبالهروی علاقهاش به ژانر جنایی باشد. فقط مشکل اینجاست که غلبه درامهای واقعگرایانه درباره بحرانهای اجتماعی باعث شده است که نزدیک شدن به الگوهای فیلم ژانر در سینمای ایران کار سختی باشد.
مروری بر آثار کارنامه سینمایی شامل «آب و آتش»، «شام آخر»، «سالاد فصل»، «پارک وی»، سهگانه «ستاره ها»، «من مادر هستم»، و بدون در نظر گرفتن تلاشهای او در ژانرهای دیگر مانند کمدی و فانتزی، نشان میدهد که جیرانی همواره برای رسیدن به یک نقطه مشترک میان ژانر جنایی و فیلم اجتماعی ایرانی در عین توجه به مسائل روز تلاش کرده است. تا جایی که گاه حتی خطوط داستانی اصلی و فرعی آثار او مشخصا برگرفته از فیلمهای جنایی معروف و الگوهای ژانر است. همچنین توجه به مسائل روز، فراتر از اتفاقات و شرایط اجتماعی که زمینههای بروز جنایت در شخصیتهای داستانی برخاسته از طبقه اجتماعی متوسط را ایجاد میکند، باعث شده بود که فیلمهای جیرانی از موجهای رایج در سینمای ایران و خواستههای بازار هم چندان دور نباشند.
شخصیتهای روانپریش، عشقهای بیمارگونه، شخصیتهای زن تاثیرگذار و جنایتهایی با زمینههای عینی در زندگی روزمره، عناصری است که فیلم به فیلم با جیرانی همراه بوده و گاه به موفقیت و گاه شکست آثار او انجامیده. تقریبا بعد از دو دهه، جیرانی با «خفه گی» دست به تجربهای متفاوت زد و این بار علاوه بر گرایش به ژانر در مضمون، در اقدامی رادیکال، تلاش برای ساختن یک فیلم نوآر را از پوسته اثر خود آغاز کرد؛ استقبال عمومی از فیلم نشان داد که این تجربه پرریسک به جواب رسیده است.
فیلمبرداری سیاهوسفید، نزدیک شدن به بیزمان و مکانی برای روایت قصه، کارگردانی استیلیزه، فضاسازی سرد و بازیهای کنترلشده در کنار داستان و شخصیتهایی با کشش و گیرایی قابلقبول، باعث شد که «خفهگی» بهعنوان یک فیلم متفاوت موردتوجه قرار بگیرد. در حالی که اگر فیلم مانند دیگر آثار همیشگی سینمای ایران در همان قالب واقعگرایانه و درام اجتماعی ساخته میشد، امروز بهسختی میشد آن را به یاد آورد. در ادامه، موفقیت «خفهگی» باعث شد که جیرانی این مسیر تازه را ادامه دهد و در گام بعدی نوبت به «آشفتگی» رسید.
حضور مسعود سلامی در مقام مدیر فیلمبرداری، دیگر عنصر مشترک دو فیلم اخیر جیرانی است که قطعا در شکلگیری این فرم بصری متفاوت تاثیر چشمگیر و انکارناپذیری داشته. در فیلم «آشفتگی» نیز با نزدیک شدن به الگوهای بصری ژانر، قصه بدون وابستگی به موقعیت زمانی و مکانی واقعی روایت میشود و استفاده مکرر از “داچ انگل” (همان قابهای کج) مهمترین شاخصه بصری فیلم است که مشخصا میتواند ادای دینی باشد به «مرد سوم» (ساخته کارل رید). اما از آنجایی که در خیلی از موارد توجیه منطقی و روایی چندانی برای این انتخاب فرمی و تکنیکی وجود ندارد، بار بازیهای فرمی بر دوش فیلم سنگینی میکند؛ مخصوصا که خط داستانی این بار رمق و جزییات کمتری دارد و تلاش برای ساختن یک فم فتال قدرتمند و پرداختن به جنبههای عینی مفهوم وسوسه هم با وجود محافظهکاریهای اجتنابناپذیر و خط قرمزهای عرفی کار سادهای نیست.
قطعا نمیتوان فیلم «آشفتگی» را در مقایسه با «خفهگی» قدمی رو جلو به دید اما این ممارست برای اضافه کردن لحن و بیانی تازه به سینمای ایران با وجود تمام کمبودها و نواقص، بهخودیخود جای تحسین دارد و میتواند برای تجربیات بیپرواتر در آینده الهامبخش باشد.
«آشفتهگی» آخرین ساخته فریدون جیرانی با نقشآفرینی بهرام رادان، مهناز افشار، مهران احمدی، نسیم ادبی و نازنین صلحجو هماکنون بر روی فیلیمو قابل تماشاست.
نمی دونم چرا نمیتونم با فیلم کنار بیام؟ حتی با پیش زمینه ذهنی تعصبی ام نسبت به جیرانی، زورمم نمیرسه که اقرار کنم ؛ فیلم بدی نبود!…