اگر میخواهید بدانید که چرا مارگو رابی در سینمای سالهای اخیر به مهمترین ستاره در شمایل یک بلوند کلاسیک در هالیوود مدرن تبدیل شده، با فیلیموشات همراه باشید.
فهرست بهترین فیلم های مارگو رابی
چند سال قبل زمانی که «گرگ وال استریت» اولین بار برای منتقدان به نمایش درآمد و با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد، تعدادی از منتقدان در یادداشتهای خود به بازیگری جوان و تازهوارد بهعنوان یکی از عناصر موفقیت فیلم اشاره کرده بودند؛ تا جایی که ساشا استون (نویسنده اواردز واچ) در نقدش اشاره نوشته بود که مارگو رابی بهترین بلوندی است که اسکورسیزی از زمان کیتی موریارتی در «گاو خشمگین» به بعد کشف کردهاست. حتما میپرسید که کجای دنیای بازیگر را بر حسب رنگ مو ارزش گذاری میکنند؟! قضیه فراتر از این حرفهاست و برمیگردد به سینمای هیچکاک و تحلیلهای روانشناختی و فرامتنی که بعدها بر روی آن صورت گرفت.
عبارت “بلوند هیچکاکی” برای سینماییها آشناست. هیچکاک ترجیح میداد که از بازیگران زن بلوند برای نقشهای اصلیاش استفاده کند و این ماجرا به تدریج ابعادی فراتر از زیباییشناسی یا سلیقه شخصی پیدا کرد؛ چرا که هیچکاک در شخصیتپردازی این زنها به دنبال ویژگیهای مشخص و ثابتی میگشت: زنانی که به یک اندازه و در عین جذابیت آسیبپذیر و آسیبزننده باشند، به گونهای که هم در هر لحظه این خطر احساس شود که قهرمان داستان میتواند به آنها آسیب برساند و هم از آنها آسیب ببیند.
در بازخوانیها و تحلیلهای سینمایی، «بلوند هیچکاکی» خیلی زود شهرت پیدا کرد و خودآگاه یا ناخودآگاه فیلمسازان بسیاری تحتتاثیر آن قرار گرفتند و حتی نحوه استفاده از زنانی با موی تیره و موی بلوند در مقابل هم بهعنوان دوگانهای برای شخصیتپردازی جا افتاد. برای مثال، «مالهالند درایو» شاید معروفترین فیلمی باشد که روی این دوگانه دست گذاشته است و اصلا تمام معناشناسی اثر بر اساس آن بهدست میآید.
از جمله مهمترین فیلمسازانی که تحتتاثیر همین رویکرد نسبت به زنان بلوند در آثارشان قرار دارند، میتوان به مارتین اسکورسیزی و کوئینتین تارانتینو اشاره کرد که هر دو بهطرز غافلگیرکنندهای برای نقشهای کلیدی ساختههای سالهای اخیر خود به سراغ بلوند معروف این روزهای هالیوود یعنی مارگو رابی رفتهاند.
مارگو رابی تازه سی سالگیاش را پشت سر گذاشته و کمتر از ده سال است که در سطح اول سینمای جهان حضور دارد؛ در این مدت، دو بار نامزد جایزه اسکار شده، با فیلمسازان مطرح کار کرده، در نقش یکی از معروفترین کاراکترهای کامیکبوکی یعنی هارلی کویین محبوبیت فوقالعادهای کسب کرده و با ورود به عرصه تهیه و تولید به دنبال نقشهای موردعلاقه خودش برای ایفا کردن میگردد. رابی به تازگی فیلمبرداری قسمت جدیدی از «جوخه انتحار» (با نام اصلی Suicide Squad) را به پایان رسانده و منتظر شروع تولید «باربی» به کارگردانی گرتا گرویگ است تا به عروسک معروف جان ببخشد. در ضمن، قرار است در سری جدید از فیلمهای «دزدان دریایی کارائیب» هم حضور داشته باشد. چطور این ستاره استرالیایی با کمترین حاشیه و جنجال در زندگی شخصی خود به این محبوبیت و موفقیت دست پیدا کرده؟ باید گفت با جان بخشیدن به کلیشه بلوند هالیوودی و همزمان شکستن آن.
رابی تا قبل از «گرگ وال استریت» فقط در چند تا سریال استرالیایی و آمریکایی بازی کرده بود کسی او را خیلی نمیشناخت و جدی نمیگرفت؛ چرا که سریالهای تلویزیونی شبکههای سراسری پر شدهاند از چهرههای زیبارو و جذابی که هیچوقت به بازیگر مهمی تبدیل نمیشوند. مسلما جذابیت ظاهری یکی از عوامل اصلی برای انتخاب او در نقش مقابل لئوناردو دیکاپریو در کمدی دیوانهوار اسکورسیزی بود اما رابی تلاش کرد تا بعد از این شهرت یکشبه، جایگاهی فراتر از یک مدل و سمبل جذابیت برای خودش ایجاد کند.
تا چند فیلم، همچنان برای به تصویر کشیدن کلیشه دختر بلوند جذاب به سراغ رابی میرفتند که در مقایسه با ستارگانی چون اسکارلت جوهانسون جوانتر، ارزانتر و دستیافتنیتر بود. رابی هم سعی میکرد در همان آثار نقش خود را به شکلی متفاوت و با جنسی از شیطنت و فتنهگری ایفا کند که اگر درست و با ظرافت اجرا نمیشد میتوانست به لوسترین شکل ممکن فیلم را نابود کند. در آن دوره کاری، مهمترین فیلم رابی «فوکوس» است که در کنار ویل اسمیت کلیشه بلوند فتنهبرانگیز را به سطح کمال میرساند. اما در گام بعدی با دو انتخاب متفاوت جایگاه خود را به کل تغییر میدهد: «جوخه انتخار» و «من، تونیا».
رابی در نقش هارلی کویین و تونیا هاردینگ علاوه بر این که گریم و چالشهای فیزیکی برای انجام کارهای سخت را قبول میکند، در نوع بازی خود اشکال متنوعی از جنون و عدم تعادل را به کار میگیرد که در ترکیب با کلیشه بلوند و انتظاری که عموم تماشاگران از او داشتند، به حاصلی غیرقابل پیشبینی میرسد؛ بازی با چشم، صداسازی، میمیکهای اغراقآمیز و نمایشگری آمیخته با کمدی در ایفای نقش هارلی کویین باعث شد که این نقش نهتنها به بهترین عنصر فیلم تبدیل شود (و حتی طرفداران کامیکها که از این اقتباس عصبانی بودند هم بر حضور جذاب این دختر خلافکار گاتامسیتی توافق داشته باشند)، بلکه آگاهانه کلیشه بلوند هالیوودی را هم هجو میکرد. کمی بعد، رابی در نقش قهرمان جنجالی پاتیناژ به سینما برگشت که این بار برای ایفای نقش خود لازم بود تا به جای جذابیت میزان بیشتری از سرسختی و حتی بدجنسی را در نمایش خود غالب کند. حاصل کار نامزدی برای اسکار بهترین بازیگر زن را به همراه داشت.
در گام بعدی، رابی باز هم از کلیشه شکلگرفته پیرامون خودش در هالیوود دور شد و با ایفای نقش ملکه الیزابت اول در «مری، ملکه اسکاتلند» نامزدی بفتا و انجمن بازیگران آمریکا را در بخش بهترین بازیگر زن مکمل دریافت کرد. در این فیلم که برخلاف انتظارات قبلی چندان دیده نشد، رابی در یک درام تاریخی که بازی تئاتری و کلاسیکی میطلبد باز هم موفق میشود تا توانایی خود را در اجراهای بیرونی و نمایشگرانه حتی بدون جذابیت و از قضا با تاکید بر تلخی و عقده های درونی به نمایش بگذارد.
سال بعد، رابی دو فیلم دیگر را آماده نمایش داشت که در آنها قرار بود دوباره همان بلوند موردنظر هالیوود باشد. در «روزی روزگاری در هالیوود» با ایفای نقش شارون تیت، هرچند در زمانی کوتاه اما با اتکا به جذبه و شیرینی ذاتیاش حضور یکی از معروفترین برندهای تاریخ هالیوود را بازآفرینی میکند و در «بامبشل» که اصلا درباره عقده بیمارگونه و سواستفاده سازمانیافته مدیر شبکه فاکس نیوز نسبت به کلیشه بلوندها ساخته شده، رابی در نقش یک بلوند قربانی و آسیبپذیر ظاهر میشود. هر دو نقش، نامزدیها و تحسینهای فراوانی را برای رابی به همراه داشتند و دومین نامزدی اسکار هم از راه رسید. و بعد دوباره نوبت «هارلی کویین: پرندگان شکاری» بود که رابی باز هم نقش محبوبترین کاراکتر کارنامهاش را با دیوانهبازی و مایههای فمینیستی بیشتر ایفا کند و یکتنه، بار فیلم را به دوش بکشد.
همانطور که میبینید، مارگو رابی طی کمتر از ده سال با بندبازی روی کلیشه بلوند هالیوودی و همزمان شکستن آن کلیشه موفق شده که قدم به قدم خودش را ارتقا بدهد و توانایی بازیگریاش را بیشتر به رخ بکشد. رابی جزو معدود بازیگران این نسل است که میتواند به شیوه رایج سالهای دور، بازی بیرونی و متکی بر اغراق را به صورتی دلپذیر ادامه دهد که نه فقط توی ذوق نزند بلکه جذاب هم جلوه کند. همین باعث شده تا رابی به مهمترین بلوند این روزهای هالیوود تبدیل شود و کلیشهای به جا مانده از دوران کلاسیک را به شیوهای مدرن بازآفرینی کند؛ یک بلوند واقعی.