فیلم جنگ سرد فیلم بدی نیست. عیب و ایراد چشمگیری هم ندارد. ولی حقیقت اینجاست که فیلم شگفتآوری هم نیست؛ چراکه هیچ حسن چشمگیری هم ندارد.
فیلم جنگ سرد فیلم بدی نیست. عیب و ایراد چشمگیری هم ندارد. ولی حقیقت اینجاست که فیلم شگفتآوری هم نیست. چرا که هیچ حسن چشمگیری هم ندارد. گروهی در دوره جنگ سرد در روستاها و مناطق ویران شده در جنگ جهانی، به دنبال استعدادهای آوازی میگردند، تا موزیکهای فولکلور و محلی لهستان را حفظ کنند. یکی از اعضای این گروه که ویکتور نام دارد، به هنگام آزمودن زولا که یک دختر روستایی است، به او علاقهمند میشود. زولا از میان تعداد زیادی خواننده و رقصنده برای ماندن در گروه انتخاب میشود. و با گذشت زمان میان زولا و ویکتور، رابطها عاشقانه برقرار میشود. گروه آوازی پس از آموزش بسیار و پیشرفت چشمگیر، مورد توجه نهادهای دولتی قرار میگیرند و دولت تصمیم میگیرد که در جهت مقاصد سیاسی خود از این گروه استفاده ابزاری کند. در این میان زولا به شکلی صرفا منفعتطلبانه و نه چندان عاشقانه، با کاچمارک که عضو خودفروخته و دولتی گروه است نیز ارتباط جنسی برقرار میکند و به دلیل عشقی که میان او و ویکتور به وجود آمده است، او را از این رابطه باخبر میکند. ویکتور در آغاز ترشرویی میکند و زولا را ترک میکند. اما پس از چندی، نقشه فرار از این گروه و از لهستان به فرانسه را میکشد. و چندین ساعت در محل قرار برای فرار، منتظر زولا میشود. زولا سر قرار حاضر نمیشود، اما گویی سرنوشت یا کشش عشق این دو، آنها را بارها به سوی یکدیگر میکشاند.
آتشین بودن این عشق در آغاز به خوبی برای تماشاگر جا نمیافتد و شوریدگیای که بعدها آثار آن در این رابطه به وجود آمده است، گویی پیشینه چندانی ندارد. از این جهت رابطه این دو شوریده آنقدر خوب از کار در نمیآید که مثل فیلمهای آدل هاش ساخته تروفو یا عشق ساخته کارولی ماک و یا حتی ورژن هالیوودی آن بر باد رفته و یا نیای راستینش، کازابلانکا در تاریخ سینما ماندگار شود. رابطه ویکتور و زولا، البته میتواند استعارهای از رابطه عاشقانه، و همزمان رقابتی آمریکا و شوروی سابق، در دوره جنگ سرد نیز تلقی شود. رابطهای که در نهایت هر دوی آنها را مجبور به نوعی خودکشیِ سیاسی میکند و دنیا که نمای پایانی فیلم، نماینده آن است، بدون وجود آنان زیباتر به نظر میرسد. البته این، بزرگترین تناقض فیلم جنگ سرد است. فیلمی که نگاه چندان مثبتی به هنر دولتی و سفارشی ندارد، به واسطه داشتن همچون زیرمتنهایی، آب به آسیاب تعدادی از سیاستمداران و دولتمردانی میریزد که دیگر مهم نیست طرف چه کسی هستند و صرف سیاستمدار بودنشان کافی است تا فیلم جنگ سرد را فیلمی دروغگو و متقلب جلوه دهد.
در فیلیمو تماشا کنید: فیلم عاشقانه
نام فیلم بسیار خوب انتخاب شده است و نامی چند بعدی است. این نام هم به دوره زمانیای که رویدادهای فیلم در آن روی میدهد اشاره دارد؛ هم به زیرمتنهای سیاسیای که نشانگر رابطه آمریکا و شوروی سابق است؛ و هم به رابطهی ویکتور و زولا که گویی در عین عشقی که به یکدیگر دارند، دائما در جنگی درونی به سرمیبرند و با یکدیگر گلاویز هستند.
چنین میتوان گفت که اگر ترکیببندیهای غیر معمول این فیلم که دیگر چندان هم غیر معمول نیست و حتی به اندازه فیلم قبلی این کارگردان یعنی ایدا هم رادیکال نیست نبود، فیلم جنگ سرد هیچ چیز شاخصی نداشت که آن را از فیلمهای دیگر متمایز کند. سیاه و سفید بودن این فیلم هم دیگر به اندازه فیلم پیشینش گیرا نیست و به جز کمک به انتقال حس فضای زیرمتنهای زیرخاکی سیاسیاش، کارایی دیگری ندارد. در سینمایی که سالهاست حتی از سیاه و سفیدی که جلوه هنری دارد هم دور شده است، فیلم را بیش از آن که دیدنی کند، نادیدنی میکند. البته اگر کاراکترهای فیلم جنگ سرد هم به اندازه خوانندگان فولکلوری که در آغاز فیلم، تمام قاب را پر میکنند، بکارت داشتندو حس تازگی و دستنخوردگی به تماشاگر انتقال میدادند، قطعا ماجرا متفاوت میشد و با فیلمی بسیار گیراتر و هنرمندانهتر رو به رو بودیم.