آنی و مانی - فصل 1 قسمت 20 Ani and Mani S01E20

یک روز تعطیل خانواده خرگوشها تصمیم می گیرند به سینما بروند. مانی که برای اولین بار است به سینما آمده با قوانین سینما آشنا نیست و با خنده ها و صداهای بی جا باعث ناراحتی دیگر تماشاگران میشود.

مانی که چرخ ماشینش در حین بازی شکسته است، تصمیم میگیرد با کمک آنی و موشی و لاکی چرخ جدیدی برای ماشینش پیدا کند. آنها شکلهای هندسی مختلف امتحان میکنند تا اینکه چرخ مناسب برای ماشین مانی را پیدا می کنند.

آنی و مانی قصد دارند برای تولد بابا خرگوشه نقاشی بکشند تا بابا خرگوشه را سوپرایز کنند اما حین نقاشی مانی مداد شمعی هایش را جلو شومینه میگذارد و آنها آب می شوند و او نمی تواند نقاشی تولد بابا خرگوشه را تمام کند.

آنی و مانی در خانه قایم موشک بازی میکنند. مانی برای قایم شدن وارد اتاق تاریک خودشان می شود و سعی می کند بر ترسش از تاریکی غلبه کند.

بابا خرگوشه که دوچرخه جدید و قشنگی خریده است در مسابقه سالیانه دوچرخه سواری شرکت میکند. او که در شروع مسابقه از همه جلو افتاده است دوچرخه اش دچار مشکل می شود و از همه عقب می ماند اما با تعمیر دوچرخه و تلاش زیاد، دوباره خود را به رقبا می رساند.

خانواده خرگوشها که برای گذراندن تعطیلات به لب دریا رفته اند به لاکی و خانوم لاکی بر میخورند که کیسه های بازیافت در دست در حال جمع آوری زباله ها هستند که آنی و مانی و مامان خرگوشه هم تصمیم میگیرند به آنها بپیوندند تا ساحل را از زباله تمیز کنند.

خانواده خرگوشها در حال رفتن به تولد پدربزرگ هستند که ماشین بابا خرگوشه خراب میشود اما او قبول نمی کند با تعمیرکار تماس بگیرد و خودش دست به کار میشود اما وقتی موفق به تعمیر ماشین نمی شود، مامان خرگوشه با تعمیرکار تماس میگیرد تا ماشین امداد به کمکشان بیاید.

توی یک روز تعطیل خانواده خرگوشها تصمیم می گیرند به پیک نیک بروند اما با عجله ای که بچه ها و بابا خرگوشه دارند، چادر پیک نیک را جا میگذارند و با شروع باران در پیکنیک دچار مشکل می شوند.

مامان خرگوشه برای پختن پیتزا نیاز به وسایل و مواد اولیه دارد و خانواده خرگوشها به فروشگاه میروند تا خریدهای مورد نیاز را انجام دهند اما در فروشگاه آنی و مانی با سبد خرید شروع به ماشین بازی میکنند و برای خود حادثه درست میکنند.

مامان خرگوشه و آنی و مانی به پارک میروند. در پارک همه بچه ها مشغول بازی هستند اما لاکی و تیغی از وسایل بازی پارک به درستی استفاده نمی کنند و کارهای خطرناکی انجام می دهند. مانی هم با لاکی و تیغی همراه میشود و خود را به خطر می اندازد اما مامان خرگوشه به او تذکر می دهد و مانی از کارش پشیمان میشود.

آنی که سرما خورده است در مقابل دکتر رفتن مقاومت میکند اما وقتی به مطب دکتر میرسد و با بر خورد مهربانانه دکتر رو به رو می شود اجازه می دهد دکتر به خوبی معاینه اش کند.

یک روز صبح که آنی و مانی از خواب بیدار می شوند برخلاف همیشه خبری از مامان خرگوشه نیست و بچه ها متوجه بیماری مامان خرگوشه می شوند. بچه ها برای کمک به مامان خرگوشه شروع به درست کردن صبحانه می کنند اما این کارشان باعث ریخت و پاش فراوان در آشپزخانه میشود.

خانواده خرگوشها راهی جشواره غذا میشوند تا کمی خوراکی و شام بخرند. آنها از غرفه های مختلف بازدید می کنند و هنگام خروج، بچه ها دو تا بادکنک هدیه می گیرند که بادکنک مانی با گیر کردن به شاخه درخت می ترکد و آنی که ناراحتی او را می بیند بادکنکش را به مانی میدهد.

یک روز که همه بچه ها توی مهد کودک هستند یک شاگرد جدید ( پنگوئن) وارد میشود. ابتدا کسی پنگوئن خجالتی را دوست ندارد و به او روی نیمکت جا نمیدهد، اما آنی و مانی از پنگوئن میخواهند کنارشان بنشیند. پنگوئن خجالتی با پچه ها بازی نمی کند اما با کمک آنی و مانی با همه بچه ها دوست میشود.

پدربزرگ و مادربزرگ برای بچه ها کرم ابریشم هدیه می آورند. بچه ها از دیدن کرم ها متعجب می شوند و از دیدنشان ناراحت می شوند اما وقتی متوجه می شوند که اگر از کرم ها نگهداری کنند آن ها تبدیل به پروانه میشوند تصمیم به مراقبت کردن از آن ها می گیرند.

پدربزرگ، آنی و مانی را سوار ماشین می کند تا آن ها را به شهربازی ببرد. در مسیر شهربازی پدربزرگ خیلی تند رانندگی می کند و قوانین رانندگی را رعایت نمی کند تا اینکه پلیس، ماشین پدربزرگ را متوقف میکند و متوجه می شود چشم های پدربزرگ ضعیف شده و چراغ و علایم رانندگی را نمی دیده است.

مانی برای خرید اسباب بازی قلک سفالی اش را می شکند اما فردا توی مهد کودک خانم مربی به بچه ها آموزش سفالگری میدهد و مانی با گل برای خودش یک قلک جدید میسازد.

آنی و مانی با شنیدن قصه لوبیای سحر آمیز به رشد گیاهان علاقه مند میشوند و بابا خرگوشه برای آشنایی آنها با گیاهان، آنی و مانی را به گلخانه دوستش آقای ببعی میبرد.

مامان خرگوشه به همراه بچه ها برای رفتن به خانه پدربزرگ از مترو استفاده میکنند. آنی و مانی داخل مترو با دیدن خانم لاکی که پایش شکسته است جایشان را به خانم لاکی میدهند.

آنی تو مهد کودک موقع بازی های گروهی خودش را رئیس می گیرد و شروع به دستور دادن به بقیه بچه ها میکند. بچه ها کمی رفتار آنی را تحمل میکنند اما تصمیم می گیرند آنی را تنها بگذارند و خودشان با هم بازی کنند.

کلاغ ها لباس آنی که روی بند هست را سوراخ می کنند و مامان خرگوشه برای آنی لباس جدید می دوزد. اما آنی هیچ لباسی را نمی پسند تا اینکه مامان خرگوشه بار دیگر لباسی شبیه لباس اول برایش می دوزد.

پدربزرگ برای درست کردن آنتن تلوزیون روی پشت بام میرود اما پله نردبان می شکند. پدربزرگ خود را به بالای پشت بام میرساند اما دیگر نمی تواند پایین بیاید. آنی و مانی به آتش نشانی تماس می گیرند و ماموران آتش نشانی خود را رسانده و پدربزرگ را نجات میدهند.

خانواده خرگوش ها در یک روز تعطیل به رستوران میروند و غذا میخورند اما موقع برگشت به خانه متوجه می شوند موبایل بابا خرگوشه نیست. آنها با پلیس تماس میگیرند و گم شدن موبایل را اطلاع میدهند و پلیس پس از جستجو، موبایل بابا خرگوشه را پیدا می کند.

بابا خرگوشه یک طوطی با خود به خانه می آورد. بچه ها طوطی را خیلی دوست دارند اما با توجه به صدای بلند و ریخت و پاشی که دارد، مامان خرگوشه خیلی طوطی را دوست ندارد. یک روز که مامان خرگوشه در حال برداشتن وسایل از توی کابینت است، پایش آسیب می بیند اما کسی صدایش را نمی شنود و تنها طوطی است که به کمکش می آید و بقیه را مطلع می کند.

خانواده خرگوش ها برای فصل برداشت هویج به مزرعه عمو خرگوشه میروند. آنجا با مزرعه و وسایل کشاورزی آشنا میشوند اما وقتی میخواهند تخم ها را از زیر اردک ها بردارند خبری از تخم های اردک نیست. آنی و مانی کلاه بر سر و ذره بین در دست به دنبال سرنوشت تخم اردک ها، داخل مزرعه را به جستجو میپردازند و گویی کاراگاه هستند.