روزی سلطان محمود غزنوی، که پادشان ایران و صاحب تاج و تخت بود، خوابش نبرد و تصمیم گرفت تنها در کوچه های شهر قدم بزند. با لباس معمولی و بدون تاج به شهر رفت و در راه چندین دزد را دید. خودش را دزد معرفی کرد تا به اون حمله نکنند. دزدها به او خوش آمد گفتند و همگی تصمیم گرفتند دزدی ای عجیب را انجام دهند...
روزی سلطان محمود غزنوی، که پادشان ایران و صاحب تاج و تخت بود، خوابش نبرد و تصمیم گرفت تنها در کوچه های شهر قدم بزند. با لباس معمولی و بدون تاج به شهر رفت و در راه چندین دزد را دید. خودش را دزد معرفی کرد تا به اون حمله نکنند. دزدها به او خوش آمد گفتند و همگی تصمیم گرفتند دزدی ای عجیب را انجام دهند...