نصرت به موقع به مراسم ختم برادرش می رسد. صابر و سیاوش می خواهند کودکان پرورشگاه را آزاد کنند.

سینا درباره سوءاستفاده نصرت از کودکان بی سرپرست با عمه اش صحبت می کند؛ ولی او به سینا هشدار می دهد در این ماجرا دخالت نکند.

کیوان که قصد دارد صحنه سازی کند تا صابر مجرم شناخته شود از جیران کمک می خواهد. معلوم می شود چه کسی پشت تمام این ماجراها بوده است.

نصرت برای ازدواج سیاوش و مارال شرطی می گذارد و به سیاوش می گوید باید ثابت کند به خاطر پول مارال را نمی خواهد. دوست جیران به او پیشنهاد رفتن از ایران را می دهد.

سیاوش برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر درباره گذشته خود به سراغ مادر جیران می رود. صابر هم برای تعریف کردن ماجرای فروش زمین به سراغ نصرت می رود.

صابر برای فروختن زمین پدری همه اعضای خانواده را جمع می کند. ولی وقتی جروبحث بین آن ها اوج می گیرد، سیاوش از مسائلی خبردار می شود که از او مخفی کرده بودند.

صابر که قصد دارد تکلیف زمین پدری شان را معلوم کند، همه خواهر و برادرها را جمع می کند. مارال می خواهد خبر مهمی را به سیاوش بدهد.

جیران در مهمانی، مارال و سیاوش را می بیند. جلال هم که در تعقیب جیران بوده با صابر وارد مهمانی می شود. از طرفی، نصرت یک نفر را زندانی کرده و قصد انتقام از او را دارد.

سیاوش و مارال قرار است به یک مهمانی بروند که جیران هم یکی از مهمانان آن است. نصرت از صابر می خواهد پدرش را وادار به پذیرش یک قرارداد کند.

صابر که می خواهد یکی دیگر از چک های نصرت را پاس کند، با آدم های خطرناکی روبرو می شود. مارال پیشنهادی به جیران می دهد.

صابر برای نصرت تمام چک ها را پاس می کند. در عوض نصرت از او می خواهد در کنارش باشد. سیاوش از مارال می خواهد برای گرفتن اطلاعات درباره جیران به او کمک کند.

جلال به جیران خواهرش مشکوک شده و برای آنکه سر از کار او در بیاورد او را تعقیب می کند. هم زمان، صابر در جستجوی شخصی است که مسبب به زندان افتادن او شده است.

مارال که دوست دارد به سیاوش نزدیک شود، تصمیم می گیرد او را وارد مسائل شخصی خودش کند. نصرت پیشنهادی به صابر می دهد

سیاوش فشار روانی زیادی را تحمل می کنند و دیگران سعی می کنند او را آرام کنند. در همین حین، پدرش از خانه بیرون می رود و گم می شود.

با وجود مخالفت پوران، همسر سابق صابر، صابر قصد دارد بچه اش را برگرداند. سیاوش بالاخره مارال را پیدا می کند. ولی غافلگیری های تازه ای در راه است.

سیاوش به شمال می رود تا مارال را برگرداند؛ ولی با ماجرای غیرمنتظره ای مواجه می شود.

سیاوش که باید پول عمل مرجان را جور کند، چاره ای به جز قبول کردن پیشنهاد نصرت ندارد. در همین حال، صابر برادرش از زندان آزاد می شود.

سیاوش به دنبال نامزد گمشده خود مرجان از اردوی تیم ملی فرار می کند. اما وقتی مرجان را پیدا می کند، متوجه می شود که او فقط چند روز دیگر زنده است.